💠محو پروردگار💠
محكم و راست مي ايستاد و چشم از مهر برنمي داشت. بي اعتنا به آن همه سر و صدا، آرام و طولاني نماز مي خواند. توي قنوت، دست هاش را از هم باز نگه مي داشت، همان جور كه بين دو نماز دعا مي كرد و بچه ها آمين مي گفتند.
چفيه اش را روي صورتش انداخته بود. توي تاريكي سنگر، بين بچه ها نشسته بود و دعا مي خواند. كم پيش مي آمد حاجي وقتي پيدا كند و توي مراسم دعاي دسته جمعي شركت كند.
پشت بي سيم مي خواستندش. دلمان نمي آمد از حال درش بياوريم، ولي مجبور بوديم.
📚يادگاران، ج ۲, ص ۷۱
🌷شهيد محمد ابراهيم همت 🌷
#خاطره
┄┅┅✿❀ #السلامعلیڪیااباعبدلله💚
#دلتنگحرمبطلبارباب💔
🍃 #کانال_مسیر_زندگی_با_شهدا
🍃 @masirshahid 🍃 ❀✿┅┅┄