📚🌈 💖 📕 ✍ 🔸اگر سردردى، مريضى يا هر مشكلى داشتيم، معتقد بوديم برويم خوب مى‌شويم. مى‌گفت: «مى‌شه تمام عمر و تموم سالت رو در هيئت ببندى!»👌🌸 جزو آرزوهايش بود در خانه روضه هفتگى بگيريم، اما نمى‌شد. چون خانه‌مان كوچك بود و وسايل‌مان زياد ...😞 🔸البته زياد هيئت دو نفرى داشتيم. براى هم مى‌كرديم و چاشنى‌اش چندخط هم مى‌خوانديم☺️، بعد ، نسكافه يا بستنى مى‌خورديم. مى‌گفت: «اين خوردنيا الان مال هيئته!» هر وقت چاى مى‌ريختم مى‌آوردم، مى‌گفت: «بيا دوسه خط روضه بخونيم تا خورده باشيم!»😋 🔸 مى‌خوانديم و مى‌كرديم. اصرار نداشتيم زيارت را تا ته بخوانيم. يكى دو صفحه را با مى‌خوانديم📖، چون به زبان عربى مسلط بود، برايم مى‌كرد و مى‌داد. @masirshahid