نکته تفسیری صفحه ۱۱: سخت­ تر از سنگ: به باران پرنعمت نگاه کن: بر همه چیز فرود می­ آید و بی هیچ بخلی، دانه­ های خود را به همه می­ بخشد؛ امّا هر کس به گونه­ ای از آن بهره می­ برد. خاک حاصل­خیز با تمام وجود او را در آغوش می­ کشد و با کمک او، رازهایش را برای دیگران آشکار می­کند. گل­های رنگارنگ، میوه­ های گوناگون، محصولات متنوّع، درختان و گیاهان زیبا، نتیجه­ ی برخورد خوب خاک با باران هستند. آن­ طرف­تر، سنگ را ببین که بی­ جان و بی­ ثمر در گوشه­ ای افتاده است. باران بر او هم می­ بارد­؛ ولی چه فایده؟ سنگ، سخت است و باران اثری در آن ندارد. جان و دل ما انسان­ها نیز مانند زمین است و آیات و نشانه­ های خدا، همچون باران. الطاف خدا چون باران ریزان است؛ این ما هستیم که باید خود را آماده­ ی پذیرش باران رحمت الهی کنیم. اگر ما واقعاً در جست­ وجوی حقیقت و راستی باشیم و در این راه، تعصب­ های ناروا و لجاجت­ ها را کنار بگذاریم، هر پدیده­ ای برای ما نشانه­ ای از حقیقت می­ شود. آنگاه به آسمان و زمین که بنگریم، خدا را با تمام وجود احساس می­ کنیم و هنگام روبه­ رو شدن با بندگان خاصّ خدا و آیات و نشانه­ های او، در برابر بزرگی و خوبی و مهربانی آنان سر فرود می­ آوریم. به این ترتیب، سرزمین قلب ما، خرم و آباد و به بوستانی برای پرواز فرشتگان تبدیل می­ شود، دیگر اثری از غرور و حسد و کینه در آن نمی­ ماند و پر از صفا و مهربانی و بخشندگی می­ شود. اگر امّا انسان درهای قلبش را بر حقیقت ببندد و به باران خوبی اجازه ندهد که بر سرزمین جانش ببارد، کم­کم خاک حاصل­ خیز قلبش، می­ خشکد و پس از مدّتی به سنگلاخ تبدیل می­ شود. در این هنگام، او به بدترین بیماری روحی دچار شده است؛ بیماری «قساوت قلب» یا همان «سنگ­دلی» که دیگر هیچ نشانه­ ای نمی­ تواند او را هدایت کند و هیچ پندی در او اثر نمی­ کند. حتّی معجزات عجیب و خارق­ العاده نیز در او تأثیری ندارد، و این اوج بدبختی یک انسان است. اگر پای صحبت تاریخ بنشینیم، نمونه­ های بسیار عجیبی از سنگ­دلی انسان­ها می­ شنویم. قرآن نیز سخنان شگفت­ انگیزی در این­ باره دارد. بنی­ اسرائیل، نمونه­ ای کامل از یک قوم سنگ­دل هستند. آن­ها، تبدیل شدن عصای موسی به مار، باز شدن دریا، جوشیدن آب از یک تکّه سنگ برای رفع تشنگی آنان، قرار گرفتن کوه طور بر فرازشان و معجزات فراوان دیگر را با چشم خود دیدند؛ نشانه­ هایی که یکی از آن­ها برای پذیرفتن همه­ ی حقیقت کافی بود؛ امّا لجاجت چنان آنان را سنگ­دل کرده بود که هیچ­یک از این نشانه­ ها نتوانست در آنان اثر بگذارد. عجیب­ تر از سرگذشت بنی­اسرائیل، حادثه­ ی کربلاست. کسانی­ که بر امام حسین علیه السلام شمشیر کشیده بودند، به­ خوبی او را می­ شناختند. سال­ها پدر بزرگوارش امام علی علیه السلام در کوفه حکومت کرده و آنان با امام حسین علیه السلام نشست و برخاست کرده بودند. بسیاری از پیران آنان دیده بودند که پیامبر‹ سر تا پای امام حسین علیه السلام را غرق در بوسه می­ کند و او و برادرش را سرور جوانان اهل بهشت معرفی می­ کرد. گفته­ اند که امام حسین علیه السلام به قاتل خود فرمود: «آیا مرا نمی­شناسی؟» و او گفت: «تو را خوب می­ شناسم؛ مادرت فاطمه، پدرت علی، پدربزرگت محمد و دشمنت خداست.»! [1]آنان با چشمان خود دیدند که هنگام کشته شدن امام حسین علیه السلام ، از زمین خون تازه می­ جوشد و سر بریده​ ی او، قرآن می­ خواند؛ ولی مانند دیوانگان نگاه می­ کردند و می­ خندیدند! چه راست گفت امام پنجم ما که فرمود: «هیچ بنده­ ای با کیفری بدتر از سنگ­دلی مجازات نمی­ شود.»[2] [1] . بحارالانوار ج 45 ص 56 [2] . مستدرک الوسائل ج 12 ص 93