، یک داستان آفتاب روی سرش باقدرت پنجه می‌کشید. قلبش مالامال درد بود. مدت‌ها بود آرزوی مرگ در سینه‌اش نشسته بود و تلخی دنیا در کامش. چاره را در همنشینی و هم زبانی با امام دید. به حضور امام صادق -علیه السلام- که رسید، زبان گشود و گفت: «از دنیا ملول و خسته شده‌ام و از درگاه خداوند آرزوی مرگ می‌کنم». امام صادق -علیه السلام- ، با مهربانی نگاهی به چهره‌ی افسرده‌اش کرد و فرمود: «آرزوی مرگ نکن. بلکه از خدا آرزوی زندگی کن تا او را اطاعت کنی نه گناه. اگر در دنیا زنده بمانی و اطاعت خدا کنی، برای تو بهتر از آن است که بمیری که نه گناه کنی و نه اطاعت». گوشه‌ی چشم امام به قرآن بود؛ همان آیه که در آن آمده است: إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَى الْأَرْضِ زِينَةً لَّهَا لِنَبْلُوَهُمْ أَيُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا ﻣﺎ ﻫﺮﭼﻪ ﺭﺍ ﺭﻭی ﺯﻣﻴﻦ ﺍﺳﺖ، ﻣﺎیه‌ی ﺯﻳﺒﺎیی‌ﺍﺵ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺩﻳﻢ ﺗﺎ ﻣﺮﺩم ﺭﺍ ﺁﺯﻣﺎﻳﺶ ﻛﻨﻴﻢ ﻛﻪ ﻛﺪﺍﻣﺸﺎﻥ ﺑﻬﺘﺮ ﺭﻓﺘﺎﺭ میﻛﻨﺪ. 📚 گنجینه معارف، صفحه ۴۴۹ سوره کهف، آیه ۷ @masjed_jamea_mehrshahr