دستانِ یخ  زده آسمانْ رمق را  از بازوان باد  می‌ربایند و مجاهدت بی حاصلش اش برای بسته ماندنِ درب خانه علی (علیه السلام) لرزه براندامِ دیوارهای شهر می اندازد مرغابیانِ پرسه نشین سعیِ میانِ خانه ومسجد را هروله میکنند   و نعلین ها برای هم گامی دلدار تا قربانگاه تمنای مرگ را فریاد میزنند میخ در دشداشه علی(علیه السلام) را در قلب خود فرومیکند ونبضِ زمین دیوانه وار می‌تپد وزیرگامهایِ آخرینِ مردی غریب از نفس می افتد همان که طعنه نامش تانینواپیش میرود وشریانِ حیاتِ علویان  را قربه الی الله ازهم میگسلاند انگشتانِ دنیا ملتمسانه بر دامنش می‌نشینند تاپاره ای دیرتر از عنایت ملیح اش  محروم شوند وگرمای گام هاییکه که مستانه پروانه شده اند تا روح علی(علیه السلام) را درکنار مادرِخلقت قرار دهند به سردی بنشینند محرابْ شوریده باران میشود و مدارِ چشم هایِ حسن (سلام الله)،حسین (سلام الله) و...  رامتلاطم می سازد و مرثیه ای تکراری را در تشییع امام (علیه السلام) بازگویی می کند مسجد بی علی (علیه السلام) تنها پینه ایست برپیشانی مدعیانی  دوپا که این بار صلاح دین را درچهره غرق به خون امام میبینند  وبرای میان تهی شدن تسبیحِ ذکرِ السابقون از دستانشان نمی افتد . گویی خوشی باطبعِ پست شان سرِ ناسازگاری دارد ودر درک موقفِ ولی عداوت وبغض   تنها مُرداری است که از خود در تاریخ  بر جای میگذارند  وتاانسان باقی است این جریانِ بداختر وچرکین طی طریق خواهد نمود آیا به تعریف درستی از ولایت رسیده ایم؟ ابن ملجم ها باقیست