جامه اقیانوس بر کالبدتْ خُرد می‌نماید وطلعتِ دیدگانت  عنایتِ آفاق را بر رسم ورسوم دلدادگی برهم می‌زند بذر عشق دراقلیمِ حیاتِ جمله برادر‌ها  غلیان میکند ومطلعِ داستانِ شیداییِ انسان رقم می‌خورد واین را از جنسِ التفاتِ حسین (علیه السلام) بر چهره ات میتوان شهود کرد  ومگر تصنیفی عاشقانه تر از این را شنیده ایم؟ زینب خداوندگار ادب وبندگی پابر ساحتی نهاده که معبود لباس آزادگی را   از تاروپود وجود او بافته است  و وثوق پیغامبریِ بعد از دردانه اش را تنها برگرده هایِ شبیه ترینِ به خدیجه کبری    قرار داده‌است  دَوَران سکونِ پدر در  ضمیر دختر چه رعنا بر کالبدِ واژه هایِ جاویدانِ داستان کربلا  ریشه می‌دواند  وفراخنایِ طینتِ مادر  چه  نیکو برقامتِ نازدانه‌اش می‌نشیند تادرمعرکه‌های بعد از خود  تمام هیاهوی جهان را در خویش جای دهد واگر زن علیا مخدره زینب (سلام الله )است  رخسارِ نقره‌گونِ مردانگی  چون معارجی از نور  جاودانه خواهد درخشید میلادش بهانه ایست برای آغاز بانو جان روزگارِ بی نوا به بازدم های زینبی مان محتاج است کافیست دل را نذر آستانش کنیم . ف-ج