...حرف از گلویم بیرون ریخت:
- پس حالا که میخوای بری، لااقل یه پیغامی بده تا به رزمنده ها برسونم!...
+من خیلی کار دارم، باید برم. هر چی میگم زود بنویس!
هول هولی گشتم دنبال کاغذ. یک برگهٔ کوچک پیدا کردم. خودکارم را از جیبم درآوردم و گفتم:
- بفرما برادر، بگو تا بنویسم.
+ بنویس: سلام، من در جمع شما هستم...
از خواب پریدم. موج صدای آقامهدی هنوز توی گوشم بود:
«سلام، من در جمع شما هستم...»
•آقا سید مهدی زین الدین|
@masjedihaa313