[‏جو يان، ها را در ديگران مى ‏بينند و خود را مبرّا مى ‏شمرند حال آنكه ستيز آنان با ديگران ستيز با خود است‏] اى بسا ظلمى كه بينى از كسان‏ خوى تو باشد در ايشان اى فلان‏ اندر ايشان تافته هستى تو از نفاق و ظلم و بد مستى تو آن تويى و آن زخم بر خود مى‏ زنى‏ بر خود آن دم تار لعنت مى ‏تنى‏ در خود آن بد را نمى ‏بينى عيان‏ ور نه دشمن بوديى خود را به جان‏ حمله بر خود مى‏ كنى اى ساده مرد همچو آن شيرى كه بر خود حمله كرد چون به قعر خوى خود اندر رسى‏ پس بدانى كز تو بود آن ناكسى‏ شير را در قعر پيدا شد كه بود نقش او آن كش دگر كس مى ‏نمود