[
#زبان، هم ويرانگر است و هم سازنده]
اى زبان تو بس زيانى بر ورى چون تويى گويا چه گويم من ترا
اى زبان هم آتش و هم خرمنى چند اين آتش در اين خرمن زنى
در نهان جان از تو افغان مىكند گر چه هر چه گويى اش آن مىكند
اى زبان هم گنج بى پايان تويى اى زبان هم رنج بى درمان تويى
هم صفير و خدعه ى مرغان تويى هم انيس وحشت هجران تويى
چند امانم مىدهى اى بى امان اى تو زه كرده به كين من كمان
نك بپرانيده اى مرغ مرا در چراگاه ستم كم كن چرا
يا جواب من بگو يا داد ده يا مرا ز اسباب شادى ياد ده