🏴تیرماه بود وفصل امتحانات.تصمیم گرفتم به مرخصی بروم.وسایلم را جمع وجور کردم تا صبح با یکی از ماشین ها به دوکوهه برگردم.صبح که از خواب بیدار شدم،علی آقا به من گفت:(دیشب خوابی دیده ام که تمام خستگی وزحمات چند ساله برایم شیرین وگوارا شده است.حضرت امام (ره) را در خواب دیدم که دستش را بر شانه ام گذاشت و گفت خسته نباشی!کارت را با جدیت ادامه بده!ولی این را بدان که همه ی این ها را مدیون همسرت هستی.) بعد از امتحانات زود به فکه برگشتم.در این چند هفته ای که نبودم دلم با منطقه بود.اولش گرما کمی اذیتم می کرد.ولی بعد عادت کردم. بعضی وقتها دمای هوا به ۶۰ درجه می رسید.ولی عشق به شهدا باعث می شد تحمل این سختی ها برای بچه ها آسان شود و کوچکترین اعتراضی نداشته باشند. هستند افرادی که این طرز تفکر را قبول ندارند وشاید این نوع زندگی را نوعی خودکشی تلقی کنند.ولی این ها همان کسانی هستند که راه شهدا را نیز قبول نداشته و ندارند.به هر حال صفای آنهایی را عشق است که به این شهدا عشق می ورزند و ما را از اول هم با دیگران کاری نبود.ص۱۵۷ ✍خاطرات محمدحسن منافی 📕به اهتمام استاد مهدی امینی ✅ کانال رسمی اندیشکده راهبردی فتح