:: الا یا ایهاالساقی ادر کاسا و ناولها تو خدمت را شروع کردی ولی افتاد مشکل ها :: به آن انگشتر سوزان صبا چون غم بیفشاند کزین گلهای خون غلطان چه خون افتاد در دلها :: تو را بر مسند راحت چه امن عیش چون هردم به هر شهری سفر کردی شدی حلال مشکل ها :: هوا ابری و مه بسیار و پروازی به سوی یار کجا دانند حال ما نشسته کنج منزل ها :: ردا وجامه ات یاراشده خاکی چرا؟برگو به پول و دفتر و ویلا چه حاجت سید دلها؟ :: تو با اخلاق و حرمت باش کین پیر مغان گوید تمسخر گر کند زاهد سواد ودرس و دانش ها :: رئیسی !بعد هرعنوان شدی خاکی تر از سابق وزان در خاک آن سلطان گرفتی مسکن وماوا :: بگفتم برسروش حق که ابراهیم شدآتش بگفتا این گلستانی است ازمعشوق عاشقها :: چو عشق آتش به جان آرد بدن را تاب نتواند ببین خاکسترت جانا گرفته کوه و صحرا ها؟ :: بگفتا دست حق نقشی رقم زدظاهرش ماتم ولی درعمق معنایش توبنگربرشکفتن ها :: رئیسی گر همی خواهی برو خدمت کن ای شاعر که قدر هذه الدنیا قلیل مع مافیها :: ✍ سیدمحمدرضا مدرس ◾️ @mastogheymeh