مادرانی که تمام نخواهند شد
امشب خانمی شصتساله کنارم نشسته. میگوید دلم میخواهد مثل پدرم قرآن بخوانم اما سواد ندارم. کوچک که بودم پشت دار قالی نشستم و کلی ترنج لاکی بافتم. بعد هم شوهر کردم و زود مادر شدم. تمام وقتم را گذاشتم برای بزرگ کردن بچههام. حالا هربار که دلم پر میکشد برای کلامالله، کتاب را میگذارم روبهروم و به آیهها نگاه میکنم. فقط نگاه. بلد که نیستم بخوانم. این ماه روزه که دخترم ختمِ قرآن میکرد، رو کردم به خدا که: «من عمرمو گذاشتم برا دختر و پسرام، میشه ثواب یه آیهشونو بدی به من؟» دلم میخواست بگویم مادر من! شما در بچهها و بچههایشان تکثیر شدهای! ثوابها در راه است. حسرت چه میخوری؟!
@masture