البته شما برای آنکه بیش از حد از جاده انصاف خارج نشده باشید، این نکته را مورد تأکید قرار داده‌اید که مردم هرگز مسائلی مانند «الزامات و محدودیت‌های پس از پیروزی انقلاب اسلامی»، «کینه‌توزی دشمنان انقلاب به ویژه آمریکا و رژیم غاصب صهیونیستی» و نیز «پیامدهای دفاع مقدس» یا همان جنگ تحمیلی را نادیده نمی‌گیرند، اما بلافاصله پس از آن، با بیان اینکه «همین مردم بر این باورند که مدیریت کشور، به ویژه عالی‌ترین سطح آن، باید با ملاحظه همین مشکلات و چالش‌ها، شیوه‌ای در مدیریت امور به کار می‌بست که امروز گرفتار این آشفتگی‌های فرهنگی و اقتصادی و اجتماعی و … نمی‌شدیم»، همه مسئولیت‌ها را متوجه رهبری ساخته‌اید. جناب آقای خوئینی‌ها! جنابعالی با بیان این گونه جملات قصار، بیانیه سیاسی کوتاه و خشک خود را صادر کرده‌اید و اجرکم‌عندالله ان‌شاالله. اما از باب «الاکرام بالاتمام» اینک لطف کنید در یک گفتگوی مشترک، این جملات قصار را تحلیل و تفسیر و تشریح نمائید تا همین مردمی که جنابعالی این همه سنگ آنها را به سینه زده‌اید، و علی‌الخصوص قشر جوان و فعال جامعه، بیشتر و بهتر و عمیق‌تر در جریان مسائل و قضایا و رویدادها واقع شوند و بتوانند قضاوت آگاهانه‌تر و منصفانه‌تر و منطقی‌تری داشته باشند. خوشبختانه طرف گفتگوی من در این مباحثه، کسی است که از قبل از انقلاب در جریان مسائل نهضت اسلامی مردم ایران قرار داشته و بعد از انقلاب نیز مسئولیت‌های مختلفی اعم از حاکمیتی و غیرحاکمیتی برعهده داشته و همواره به عنوان فردی آگاه از مسائل و فعال در امور از ایشان یاد شده است. البته اولین بخش از آخرین پاراگراف نامه جنابعالی، مرا به شک انداخت که آیا جنابعالی همچنان نیز در روند مسائل کشور قرار دارید یا خیر؟ چرا که نوشته‌اید: «اگر شیوه‌ای که تاکنون به کار رفته است، نتیجه محاسبات متعارف و بر اساس آرا وتحلیل‌های شناخته شده در حکم‌رانی است، پس هستند پرشمار صاحب‌نظرانی که حق دارند و باید مجاز باشند تا زبان و قلم به نقد بگشایند و درست و نادرست این روش را تذکر دهند و اصلاح آن را با تأکید درخواست کنند و نگران پیامدهای ناگوار بهره‌مندی از این حق طبیعی و الهی نباشند.» راستش با خواندن این بخش از نامه، ظن و گمانی در ذهنم پدید آمد که نکند آقای خوئینی‌ها سال‌هاست در غار یا دیر یا خانقاهی گوشه عزلت گزیده و از دنیا و مافیها بریده و از هر آنچه در این عالم می‌گذرد بی‌خبر است! آخر چطور ممکن است ایشان این همه اظهارنظرهای متفاوت و متعارض و نقدهای تند و کند را در قالب‌های گوناگون نوشتاری و گفتاری و تصویری در رسانه‌های متنوع موجود از صدا و سیما گرفته تا مطبوعات و شبکه‌های اجتماعی و سایت‌های مختلف و جلسات سخنرانی و مناظره‌ها و بیانیه‌ها و غیره و غیره را دیده باشد و چنین چیزی بگوید؟! البته احتمال دیگری نیز در مورد این گونه تصویرسازی شما از وضعیت وجود دارد و آن کانالیزه شدن جنابعالی است. این کانالیزگی! از دو راه ممکن است: یکی به واسطه اطرافیان که مرتباً حرف‌های خاصی را در گوش آدم زمزمه کنند و دیگری به واسطه مسائل شخصی خود فرد است که اجازه دهید در این زمینه زیاد ورود نکنم. به هرحال تجربیات تاریخی کاملاً مشخص و جالبی نیز در این زمینه وجود دارد. مرحوم آقای منتظری را حتماً به خاطر دارید. خواهش من این است که نامه ۱۷/مهر/۱۳۶۵ ایشان به حضرت امام را – که حتماً آن را قبلاً خوانده‌اید – مجدداً بخوانید. خلاصه حرف آن مرحوم در نامه مزبور این بود که: حضرت امام! اوضاع و احوال کشور بکلی سیاه و تاریک است و اساساً ادامه‌ای برای این روند متصور نیست. مردم هم بشدت ناراضی و در آستانه قیام هستند. شأن و جایگاه و اعتبار جنابعالی هم بر باد رفته و عنقریب است که نظام سقوط کند. ضمناً سیدمهدی هاشمی هم بهترین آدم روی کره زمین است! شما بهتر از من می‌دانید که محتوای این نامه شباهت تام و تمامی داشت با اخبار و تحلیل‌های رادیوهای بیگانه و نیز اعلامیه‌های گروهک‌های ضدانقلاب و بخصوص سازمان منافقین. حال چرا چنین شباهت عجیب و غریبی میان آنها به وجود آمده بود، یقیناً جنابعالی که در آن زمان خود از رجال صاحب نام و مقام بودید، بهتر می‌توانید توضیح دهید. جالب اینکه نامه مختصر امروز شما، چکیده همان نامه مطول آن روز مرحوم منتظری است. حال چرا چنین شباهت عجیب و غریبی میان اینها به وجود آمده است، یقیناً جنابعالی که خود سرد و گرم روزگار را چشیده و تغییر و تحول حال و احوال آدم‌ها را بسیار دیده‌اید، بهتر می‌توانید توضیح دهید. ادامه مطلب 👇