آقا ایستاد به نماز...سعیدبن عبدالله حَنفی و چندنفر دیگه خودشونو سپر آقا کردن..
نوشتن سعید بن عبدالله سیزده تا تیر به بدنش خورد ولی تا نماز تمام بشه ایستاد..نماز تمام شد..سعید هم افتاد...
یه وقت دید آقا اومده بالاسرش...سرش و به دامن گرفتن... فقط یه چیز گفت
اوفیت یابن رسول الله؟ ارضیت ؟من وفا کردم ؟ ازمن راضی شدی؟
شاید سعید اینحا نگران آقا هم بود..الان آقا سر منو به دامن گرفته...چندساعت دیگه کی میاد سر خود آقاروبه دامن بگیره؟
سعید نگران نباش مادرش اومد..ولی کاش نمی اومد.. جلو چشم مادرش..😭