وقتی مثل این روزهای شما دانش آموز بودم عموماً آخر هفته ها را می رفتیم خونه پدر بزرگ و مادر بزرگ ها ( بابا سلیمون و ننه فخری) و ( باباحاجی و ننه حاجی) یه وقت هایی هم طبیعت گردی داشتیم. بنابراین پنج شنبه عصر تکالیف شنبه را جمع و جور می کردم تا لذت با خانواده بودن روز جمعه را از دست ندم😇 هر چند که پیش می اومد جمعه هایی که در دل طبیعت کتاب به دست بودم😏 چون شنبه امتحان داشتیم و راهی به جز درس خوندن نمی موند.😇