حرص و ولع از چشـمان درشت و خطـوط درهم رفته چشـمانش پیـدا بود در همین حین برنـامه روایت فتـح از تلویزیون کوچکی که گوشه دفـتر گذاشـته شـده بود پخش و از شـهداء و رشادتهـاي این جان برکفان یاد میشـد آقاي مختاري که به خاطر وجود این جوانان غیور و ایثارگر برخی از راههاي دزدي و چپاول را به روي خود بسـته میدید اصـطلاح خیلی بدي را براي شـهداء به کار برد و من که یک لحظه مهـدي را از خـاطرم محو نمیکردم و به آن همه اسـتحقاق و لیاقت حسادت میورزیـدم نتوانسـتم سـکوت کنم و گفتم: آقاي مختاري چرا بی حرمتی میکنید؟ این شهداء از خود گذشتند که من و شما امروز به این راحتی و بی دغدغه خاطر در کشور خودمان زنـدگی کنیم. آقـاي مختـاري که گوئی کسـی را یـافته بود تـا همه عقـده هایش را تخلیه کنـد یکبـاره به من پرخـاش کرده و گفت: حماقت افرادي مثل شـما که کورکورانه تحت تأثیر این حرفها قرار میگیرنـد همه را بدبخت کرد. گفتم : بهتر اسـت بگوئیـد دست و پاي ما بهائیان را بسـته و گر نه خود مسـلمانها خیلی هم احساس خوشـبختی میکنند و زندگی راحت امروز خود را مدیون شـهداء هسـتند، او با عصبانیت گفت: دست و پاي ما بسته نیست الحمدالله همه کلاسها و جلسات تشکیلات را بهتر و با صفاتر و پر شورتر از قبل برگزار میکنیم اتفاقا براي ما بهتر شـد. الان دنیا از ماحمایت میکنـد. گفتم : پس چرا ناراحت هستید؟ چرا ناسـزا میگوئیـد؟ گفت: همه مردم، همه دنیا فحش میدهند. گفتم: اتفاقا اینطور نیست همه دنیا متوجه شده که نظام ایران امروز ایده آل و دلخواه اکثر قریب به اتفـاق مردم ایران است، فکر میکنیـد کسـانی که رفتنـد و شـهید شدنـد چه کسانی بودنـد؟جوانان خود این