چیک چیک...عشق قسمت ۲۹ حدس میزنم توام از این دختر شیطونا باشی نه ؟ _ ای یکمی ... البته من بیشتر آرومم ! شیطنتم مختص خانواده هستش _ همون ! مهم نیته بابا . میترا کجاست راستی ؟ _خانوم محمودی رفته مرخصی امروز _ چه باحال ! بهش نمیگی میترا ؟ _ نه ! آخه عادت کردم به محمودی گفتن _ میدونی همین محمودی چند سالشه ؟ _نپرسیدم ! ولی شاید هم سن خودم باشه _خوب خودت چند سالته ؟ _ تقریبا ۲۲ زد زیر خنده !!!! شیطونه میگه ... _ ستاره جون سن من انقدر خنده داشت !؟ _نه بابا ... ببخشید عزیزم . آخه تو همش۲۲ سالته بعد میگی میترا هم سنته ؟ _مگه میترا چند سالشه؟؟ _۳۲ عزیزم ! چشمام از حدقه زد بیرون ! من همیشه فکر میکردم از من کوچیکتره _مطمئنی ؟ اصلا بهش نمیخوره ها ! فکر کنم از من کوچیکتره _آره مطمئنم.به من چند میخوره ؟ _ نمیدونم والا ! من حدس نزنم بهتره انگار ! دوباره شروع کرد خندیدن _واقعا راست میگیا ! من عید میرم تو ۲۴ سال _ خوبه دیگه به قیافت میخوره ۲۴ _ وا !همه میگن نمیخوره که ... فکر میکردم بهتر مونده باشم _ همه دروغ میگن به نظرم که خیلیم ۲۴ میخوره بهت _ نمیدونم والا ! حالا میدونی پارسا چند سالشه ؟ متوجه شدم که این دختره کلا با سازمان آمار و اطلاعات همکاری داره ! یعنی اصلا نمیشه از زبونش حرف بیرون کشید ! _ نه نمیدونم _ ۳۲ سال ... ولی بزنم به تخته میخوره هم سن تو باشه ها ! اینو دیگه راست میگفت ! فکر میکردم فوقش ۳۲ یا ۳۳ باشه ... انگار تیپایی که میزد باعث میشد جوون تر جلوه کنه ! اون روز ستاره جوری با من صمیمی شده بود که یکی نمیدونست فکر میکرد ۱۰ ساله دوستیم ! شماره بهم دادیم و قرار شد بیشتر بیاد شرکت دیدنم ‌❣ @Mattla_eshgh