چیک چیک...عشق
قسمت ۱۸۰
_مگه تو مخم داری ؟
_گفتی چند وقته یه کتک کاری حسابی نکردیم؟
خندم گرفت ، داشت آستیناشو میزد بالا ، اینجور وقتها عقلش نمی رسید شوخی چیه جدی چیه ! راستکی میزد
سریع گفتم :
_خشونت چرا داداشم ! سوالتو بپرس خودم جواب میدم بهش
_الان میگم
_منتظرم
صداش رو صاف کرد و یهو جدی شد
_الهام ، یه چیزی می پرسم جون احسان که می دونم چقدر دوستش داری راستشو بگو
_باشه ، ولی دفعه آخرت بود که قسمم دادی می دونی که خوشم نمیاد
_الهام ! چرا چند روزه یه جوری شدی ؟ از وقتی که عمه به مامان گفته میاد برای خواستگاری بر عکس همه که خوشحال شدن تو یجور دیگه شدی ،
نگو نه که خرفتم اگر نفهمم آبجیم کی خوشه کی ناخوش ! البته درسته تو خیلی وقته منو احمق فرض کردی و کلی
پیچوندیم ولی من هیچ وقت بیخیال آبجیم نشدم
حتی اون موقع که اومدی گفتی همکارت مرده و خودت شدی عین مرده ها !
رفتم دفتر تبلیغاتیه تحقیق ، خواستم ببینم چه خبره ... کی مرده ؟
اصلا فکر نمی کردم احسان همچین کاری کرده باشه ، به سختی آب دهنم رو قورت دادم و پرسیدم :
_تو چیکار کردی ؟
_کر که نیستی یه بار گفتم ! رفتم اما بسته بود ، دو روز پشت هم رفتم و خوردم به در بسته
خواستم که بازم برم اما خوب هم کلاس داشتم هم که یهو زدیم رفتیم شمال منم که حواس پرت دیگه کلا یادم رفت
می خواستم چیکار کنم و آمار بگیرم !
زد زیر خنده ، دلم می خواست کله اش رو بکنم از حرص ، اینم داداشه من دارم آخه !؟
_خوب ؟
_خوب و آب هویج ، به جون تو دیگه حوصله آمار گیری ندارم ، تازه انقدر تو این آمارگیریها خوردم به در بسته و
بن بست که دیگه اصلاحسش نیست
پس مثل بچه آدم خودت بگو چی به چیه ؟
_پاشو برو بیرون می خوام بخوابم ... هیچ خبری نیست که بگم خیالت راحت
_آخه جوجه منو دور نزن اونم بی راهنما ! من خودم ختمه بچه ها پایین شهرم
_حالاچرا پایین شهر؟!
_هان ؟ همینجوری که آتیشش پر بشه
_خدایا ، به چی متوسل بشم که این خنگ ُ شفا بدی ؟
اومد نزدیک و جوری که حرصمو در بیاره گفت :
_به همونی که انقدر قشنگ دعاتُ مستجاب کرد و حسام رو خر کرد بیاد اینجا !
❣
@Mattla_eshgh