🔰ترجمه کامل متن عربی حدیث ۱ جلسه اول :
علل الشرایع / ترجمه ذهنى تهرانى
ابو عبد اللّٰه محمّد بن شاذان بن احمد بن عثمان پروازى مىگويد:ابو على محمّد بن محمّد بن حارث بن سفيان سمرقندى از صالح بن سعيد ترمذى،از عبد المنعم بن ادريس،از پدرش،از وهب بن منبه نقل كرده كه وى گفت:صفت آفرينش آدم عليه السّلام را در وقتى كه حقّ عزّ و جلّ او را ايجاد كرد در تورات به اين شرح يافتم: خداوند تبارك و تعالى فرموده: آدم را آفريدم و جسدش را از چهار چيز تركيب نموده و سپس اين چهار چيز را به ارث در فرزندانش نهادم،اينها در اجساد بنى آدم نموّ نموده و بنى آدم نيز بر آنها تا روز قيامت رشد مىكنند. سپس اين چهار چيز را اين طور معرّفى مىنمايد: جسد انسان را در هنگام آفرينش از تر و خشك،گرم و سرد تركيب نمودم و توضيح اين گفتار آن است كه: آدم را از خاك و آب آفريدم سپس در او نفس و روح قرار دادم،يبوست هر جسدى مستند به خاك و رطوبتش از جانب آب بوده چنانچه حرارتش معلول نفس و برودتش مسبّب از روح مىباشد،سپس بعد از خلقت اوّل در جسد چهار نوع خلق كردم كه به اذن من فقط قوام و ملاك جسد آنها بوده و قوام هر يك از آنها نيز به ديگرى مىباشد،اين چهار نوع عبارتند از:سوداء،صفراء،خون و بلغم،سپس برخى از آن چهار چيز را در اين چهار نوع اسكان داد پس مسكن يبوست را سوداء و مسكن رطوبت را صفراء و مسكن حرارت را خون و مسكن برودت را بلغم قرار داد، پس هر جسد و جسمى كه اين انواع چهارگانه در آن معتدل باشند يعنى نه زياد بوده و نه كم از صحّت كامل برخوردار بوده و اساس و بقايش معتدل خواهد بود،امّا اگر يكى از آنها زائد بر باقى و غالب بر آنها باشد به مقدار زيادى كه دارد از ناحيه آن بر بدن بيمارى عارض مىشود چنانچه اگر يكى از حدّ اعتدال كمتر باشد در جنب آنها ضعيف محسوب شده و از مقاربت با انواع ديگر ناتوان مىگردد،بارى حقّ تبارك و تعالى عقل را در مغز و حرص را در كليه و غضب را در كبد و شجاعت را در قلب و رغبت و ميل را در ريه و شش و خنده را در طحال و فرح و هضم و غصّه را در وجه و صورت قرار داده و سيصد و شصت مفصل در او تعبيه نمود.وهب مىگويد:طبيبى كه به درد و دواء واقف و آگاه باشد مىداند بيمارى پيدا شده در بدن از كجا منشأ گرفته آيا از ناحيه زيادى يكى از انواع بر ديگران بوده يا مستند به نقصان يكى از آنها مىباشد و نيز او مىداند با چه دوايى بايد بيمارى را معالجه كرد لذا در صورت ناقص بودن يكى از انواع آن را زياد كرده و به فرض زائد بودنش آن را ناقص و كم مىكند به اندازهاى كه جسد به مرحله فطرت و خلقت صحيح خود برگشته و نوع مزبور نيز در حدّ اعتدال و مقارنه با ساير انواع قرار گيرد. اشيايى كه جسد از آنها تركيب يافته فطرت بنى آدم محسوب شده كه خصوصيّات اخلاقى بنى آدم بر آنها مبتنى مىباشد و شرح ابتناء خصوصيّات اخلاقى و ويژگيهاى خلقى بنى آدم بر اشياء چهارگانه مزبور چنين مىباشد: از خاك عزم و اراده ناشى شده و از آب،نرمى و از حرارت تيزى و تندى و از برودت وقار و سنگينى حال اگر يبوست بر شخص غالب شود،عزم به قساوت تبديل شده چنانچه اگر رطوبت غلبه نمايد نرمى به سستى مبدّل مىگردد و اگر حرارت غلبه كند تيزى و حدّت به سبك عقلى و سفاهت تبديل مىشود و اگر برودت و سردى غلبه كند وقار به شك و كند ذهنى مىگرايد. و در صورتى كه اشياء چهارگانه با هم مساوى بوده و هيچ كدام بر ديگرى غلبه نداشته و فطرت مستقيم و پابرجا باشد شخص در امورش جازم و در عزمش ليّن و در عين نرم بودن حادّ و تيز بوده و در عين تيز بودن متأنّى و آرام مىباشد در چنين شخصى هيچ يك از اخلاق اربعه بر ديگرى غالب نبوده و هيچ كدام به وى مايل نمىباشند وى هر كدام را كه بخواهد مىتواند بيفزايد و هر كدام را كه مايل باشد از آن بكاهد كاسته و هر كدام را كه دوست داشته باشد معادل و مقارن با سايرين قرار دهد،البته قرار مىدهد در صورتى كه هر كدام از اخلاق اربعه غلبه نمايد وى مىداند كه آن را با چه ممزوج كرده و تعديلش نمايد،پس اخلاق چهارگانه در وى معتدل بوده همان طورى كه بايد چنين باشند.از خاك،قساوت و بخل و تنگدستى و درشت خويى و سخت و استوار بودن، آزمند بودن،مأيوس بودن،پژمرده بودن،مصمّم بودن و نپذيرفتن رأى كسى را، پافشارى كردن. و از آب،جوانمردى و نيك بودن،گشاده دست بودن،نرم بودن،استيناس، نزديك بودنش به حقّ عزّ و جلّ،حالت پذيرش داشتن،اميدوار بودن،شاد و مسرور بودن،پديد مىآيد.سپس مىگويد:هر گاه شخص صاحب عقل خوف و بيم داشته باشد كه اخلاق و صفات خاك بر او غالب و مايل شوند سعى مىكند اخلاق و صفات آب را با آنها ممزوج نموده و بدين ترتيب از غلبه صفات خاك جلوگيرى مىكند. بنا بر اين قساوت را با نرمى همراه كرده و وسط بين اين دو را اخذ مىكند، تنگدستى را با سخاوت و گشاده دست بودن ممزوج مىكند،بخل را با عطاء، درشت خويى را با كرم،سخت موضع و است