می‌گفت هر ساعتی کار داشتید بیایید، گذاشته بودیم به تعارف نصف شب بود دیدم مجبوریم، رفتیم در خانه اش منتظر یک قیافه خواب آلود و اخمو بودیم، آمد دم در خندان، باروی باز (: [ شھیدعلی‌صیادشیرازی ] https://eitaa.com/mazareshahid