#پاره_نویسی
#از_خمین_تا_خامنه(1)
من پاپ نیستم...
از همان عنفوان جوانی، طاقتِ ظلم و زور را نداشت! وقتی به فیضیه رسید و دید همه جمع شدند. چرایی را جویا شد؛ گفتند: یکی از اتباع وارد حجره ی طلبه شده و بیرون هم نمیاد؛ مام زومان نمی رسد! او تبعه را به لطایف الحیل به وسط فیضیه کشاند و یک کشیده ی محکم بر گوشش کشید و طَرَف از ترس فرار کرد! همان موقع، او به جرم فلسفه خوانی از طرف عده ای مطرود می شد! عصری که کتب فلسفی را با
لیفتراک دستی به نام
انبردست جا به جا می کردند و جامِ آبِ آقا روح الله را آب می کشیدند.
پسرش می گفت: امام، فقط رو سرش، یازده تا زخم داشت و فقط یکی از دستان او نشکسته بود و گرنه از بس بالای دیوار به دویدن و بازی کردن روزگار سپری می کرد، سابقه ی شکستگی در دو پا و یک دست و سرش اتفاق افتاده بود! اگر امروز بود که به هر کُنش و واکُنشی یک برچسب می زنند،می گفتند:
ایشان به اختلال بیش فعالی مبتلا است!
آقا روح الله شیفته ی عمّه خانوم بوده؛ عمّه هم از آن کنشگران اجتماعی-سیاسی بوده است و مشق شب آقا روح الله هم نزد عمّه یادگیری شجاعت و دل به دریا زدن بود.
او در وقتی که هنوز مرجع هم نبود و از اشکال کنندگان مجلس درس پُرجماعت
آیت الله العظمی بروجردی بود، خیلی کنشگری ها داشته است و سرِ قصّه ی غصّه فدائیان با دفتر و حتی خود آیت الله العظمی به محاجّه و استدلال و جهاد تبیین روی می آورد! حتی قبل اعدام فدائیان به دفتر آیت الله العظمی می رود و می گوید: أُستادُنا اگر مانع اعدام فدائیان نشوید دیگر سنگ روی سنگ بند نمی شود! ولی دفتر و خود آیت الله العظمی به هر دلیل که شاید پرهیز از تنش و تندروی! دلیل آن بوده است، مانع اعدام نمی شوند! برخی گفته اند:
آقا روح الله حتی عمّامه بر زمین کوبید و گفت: به داد این سیّد و اولاد پیامبر برسید! ولی باز افاقه نکرد که نکرد!
آقا روح الله بعد اعدام فدائیان، آمد و شد خویش را به دفتر کم کرد!
اما اینها برای آقا روح الله، درد نبود! گذشت و آیت الله العظمی آقای بروجردی درگذشت و رحلت او عالم شیعه را سوزاند! آقا روح الله سر قصّه تحقیر آمیز کاپیتولاسیون بر فراز منبر رسول خدا در مسجد أعظم قم، دادِ واسلاما سر داد و همگان را از پرچمداران حوزه و غیر حوزه به مبارزه فراخواند و گفت در صورت نیامدن و عافیت طلبی و کُنجِ حجره گُزینی، بایستی فاتحه ی اسلام را خواند! این نیز گذشت و روزگار بر آقا روح الله که اکنون دیگر آیت الله العظمی آقا روح الله خمینی است، تنگ شد!
نه این که او را به گوشه مبارزه کشانند، نه! ولی به جلای وطن و توطّن در بلاد غربت مبتلایش کردند! از مملکتی به ممالکی دیگر؛ به خیال این که دست پرورده ی عمّه خانم در دوران طفولیت و کودکی، و معرفت یافته فقه و فقاهت و دیانت از مبارزه باز خواهد ایستاد! کسی که در عمر خود حتی یکبار هم نترسیده است، با او چه توان کرد! تهدید بالاتر از این که در کنار دریاچه نمک قم، تهدید به دریا انداختن شوی ولی خوفی نداشته باشی! خودش بعدها قسم به خدا خورده بود که
والله نترسیدم! او فریاد می کشید که اگر مرا بر روی امواجی سهمگین و در کشتی های متلاطم به روی دریاها به خیال خود سرگردان کنید، باز ندای تظلّم و یاری طلبی برای مردم مظلوم ایران و دین محمد را فریاد خواهم زد!
گفته ها و نکته ها