✅ شرح عادیات 🔸 پرده دوم: اسب‌های دل‌ربا چند روزی از حرکت سپاه علی می‌گذرد اما مردم شهر هیچ خبری از میدان نبرد ندارند این روزها مسجد از همیشه شلوغتر است شاید خبری برسد راه باز کنید راه باز کنید پیامبر آمدند نگاه‌ها به لبان پیامبر دوخته شده بود شاید خبری ... اما رسول خدا مستقیم وارد محراب شد و قامت بست همه تکبیر گفتند بیشتر از همیشه به این نماز محتاج بودند این نمازها مثل آب روی آتش می‌مانند آرام می‌کنند دل بی‌قرار را ..‌ سوره حمد که تمام شدناگهان سر همه بلند شد و چشم‌ها گرد این آیات و کلمات چیست که رسول خدا می‌خواند؟ وَالْعَادِيَاتِ ضَبْحًا "قسم به اسب مجاهدان که در مسیر شبانه جهاد از نفس افتادند قسم به آن‌ها که آنقدر محکم و استوار پای می‌کوبند که جرقه‌ها مثل شعله‌های آتش از زیر سم‌شان برق میزند قسم به مجاهدانی که صبحگاهان به دشمن شبیخون می‌زنند و در میدان نبرد گرد و خاک بپا می‌کنند مجاهدانی که دلاورانه مثل صاعقه بر قلب دشمن فرو می‌آیند" همه به فکر فرورفتند مگر می‌شود اسب هم از خدا دلبری کند و جرقه‌ای چشم خدا بگیرد؟ مگر عبادت شب، نماز نیست؟ این‌ها که بجای نماز گردو خاک به پا کرده‌اند؟ مگر با شبیخون هم می‌شود عزیز خدا شد؟ ما پشت سر پیامبر به عبادت مشغولیم و آن وقت خدا داستان جنگ چند سرباز را به رخ ما می‌کشد؟ آن‌هم با چنین تصویر شورانگیزی که هیچ‌کس در لذت بردن خدا شک نکند؟ حرف حساب خدا چیست؟ همه گیج شده بودند که پیامبر ادامه داد ... ✅ رسانه مدرسه‌دانشجویی قرآن‌و‌عترت‌ع استان زنجان @md_qoran