🔻آغاز دوبارهی دورهی افول ایران
🖊مهدی جمشیدی
۱. ما در دههی نود و به واسطهی دولت حسن روحانی، یک «برههی انحطاطی» را پشت سر گذاشتیم و میرفت که با گشایشهای رئیسی، وارد مقطع تاریخی جدید بشویم. بهواقع، یک دورهی جدید در حال شکلگیری بود و قدرت ایران، احیا و بازسازی شده بود و گرهها نیز در مسیر گشودن. با شهادت رئیسی و اینک، قدرتیابی پزشکیان، باید به صراحت گفت که دوباره به آن «گذشتهی سیاه» بازگشتهایم و دولت روحانی، بازتولید شده است. پزشکیان، هیچ فکر و نظر و ایدهای در دست ندارد، جز همانها که روحانی در طول هشت سال، همهی آنها را تجربه کرد. ما به گذشته بازگشتیم. باید باور کنیم که دورهی انحطاط تاریخی، آغاز شده است. پزشکیان، ایران را در «تعلیق» و «سرگردانی»، غوطهور خواهد کرد و نارضایتیهای اجتماعی، اوج خواهد گرفت. چهبسا حادثههای سالهای ۹۶ و ۹۸، دوباره تکرار شوند و بحران از پی بحران، گریبان ایران را بگیرد. روزهای بسیار تلخ و گزندهای در پیش است. ظرفیتها و فتوحاتی که در این مدت کوتاه سه ساله به دست آمدهاند، از دست خواهند رفت و بر حجم تضادها و کشمکشها و گسستها، افزوده خواهد شد. باید به حال ایران و قدرت تمدنیاش خون گریست که کسی همچون پزشکیان، بر کرسی ریاست جمهوریاش بنشیند. اندوختههای دولت پویای رئیسی، همچون پیکر او، خواهند سوخت و دردها و رنجها، دوباره متولد خواهند شد. ریاست شخصیت کارنابلد و متلاطم و فاقداندیشهای همچون پزشکیان، در ذات خودش، به معنی افتادن در ورطهی «بحران ملی» است.
۲. در دورهی انتخابات، حقایق آشکار شدند و بهروشنی، دو نوع نگاه در کنار یکدیگر قرار گرفتند و رقابت کردند. انتظار میرفت که جامعهای ایران، به حدی از «بلوغ فکری» و «رشد سیاسی» دست یافته باشند که انحطاط و تعالی را از یکدیگر بازشناسند و طعم تلخ آزموده را دوباره و چندباره، نچشند، ولی بیش از هفده میلیون نفر، اینچنین انتخاب کردند. خامی و ندانمکاری خویش را عیان کردند و نشان دادند که در از نظر توان فهم و تحلیل سیاسی، در مرحلهی پیشاانتخاب قرار دارند. هیچ توجیهی وجود ندارد که یک نسخهی شکستخورده و بسیار پرهزینه، دوباره به ایران تحمیل بشود و مسیر غلط، تکرار گردد، جز اینکه جامعه، حتی «حافظهی تاریخی کوتاهمدت» نیز ندارد و عبرت نمیاندوزد. جامعهی نابالغ و کودکصفت که گرفتار تلاطمها و تذبذبهاست و یک مسیر را تا پایان طی نمیکند و از آنچه که بر او گذشته، درس نمیگیرد، رشد و پیشرفت نخواهد کرد و همچنان، سرگرم تکرار خطاهای تاریخی خویش است. این هفده میلیون نفر، ایرانی را که «نزدیک قله» بود را بر «لبهی پرتگاه» نشاندند و هزینهی گزاف نادانی سیاسی خویش را بر بخش دیگر جامعه، تحمیل کردند. فقط نادان میتواند به نادان دیگر، رأی بدهد. تأمل کنید: یک جمع هفده میلیونی، از کسیکه به صراحت میگوید «نمیدانم»، توقع «تدبیر در سطح ملی» را دارند! روشن که مردمسالاری، به سقوط و سفاهت کشیده شده که به این «بازی جاهلانه» تقلیل یافته است. این نوع مردمسالاری، عرصهی قدرتگیری قماربازان سیاسی است و شایستهی کودکصفتان بیبهره از تعقل.
۳. تأسفبارتر اینکه، این هفده میلیون نفر، اغلب همان کسانی هستند که هیچگاه، مسئولیت انتخابهای غلط خویش را نمیپذیرند و بهجای خویش، ساختار را متهم میشمارند. ساختار و بخشی از جامعه، هزینهی انتخابهای سیاسی اینان را میپردازد و از چالهای به چالهای دیگر میافتد، اما اینان در مواجهه با ناکارآمدیها و بحرانها، به سراغ «نقد ساختار» میروند و نه «ملامت خویش». به این ترتیب، در عین اینکه «انتخاب» میکنند، اما «مسئولیت» نمیپذیرند و با فرافکنی، به انتقاد و نفی رو میآورند. ما در این «چرخهی باطل» گرفتار شدیم که کسانی، انتخابهای نادرست خود را بر کرسی قدرت مینشانند، اما از ساختار، توقع پاسخگویی دارند. این خصوصیت جامعهی نابالغ است که میگریزد و با خودش و انتخابهایش روبرو نمیشود. جامعهای که در ناآگاهی و ندانمکاری، غوطهور است، ثبات و قرار ندارد و به تداوم تاریخیاش نمیاندیشد و در طرف درست تاریخ، نمیایستد. بعید نمیدانم که با این حجم از خطاکاری و ندانمکاری، ورق تقدیر تاریخی برگردد و بهجای ایران، فیالمثل، یمن در مرکز چرخش تمدنی بنشیند و ایران به حاشیه برود. ما فرصتهای تاریخی بسیاری را سوزاندیم و قدردان نعمت عظیم انقلاب، نبودیم. این «کفران نعمت»، عقوبتهایی داشته و پس از این هم خواهد داشت. نخستین نقطهی اصابت این عقوبتهای جمعی، زندگی روزمرهی ما خواهد بود. این انتخاب غلط، جان معیشت ما را خواهد گرفت. روزهای بسیار سخت و دشواری در پیش است و صدالبته، لیاقت ما بیش از این نیست. استحقاق ما، پزشکیان است نه رئیسی که خدا، او را از ما گرفت. دلم برای «میراث رئیسی» میسوزد که به دست پزشکیان خواهد سوخت.