رد شمس براى امیرالمومنین (ع) شهادت حضرت حمزه(3ه.ق) وفات حضرت عبدالعظیم حسنى (252ه.ق) در این روز سنه 3ه‍، غزوه اُحُد واقع شد و این بعد از غزوه بدر بود به یک سال و ابوسفیان و بعضى دیگر از مشرکین ، زنان خود را نیز همراه آورده بودند و در اول کار غلبه براى مسلمانان واقع شد به سبب کشتن امیرالمؤ منین(ع) ، طلحة ابن ابى طلحة را که کبش الکتیبه و علمدار لشکر کفّار بود. کفّار فرار کردند و مسلمان به اخذ غنایم جمع شدند. پس خالد بن الولید با جمعى دیگر که در کمین بودند، بیرون آمدند و دور پیغمبر(ص) را با شمشیر و نیزه احاطه کردند و پیشانى آن جناب را شکستند و از اصحاب آن حضرت هفتاد نفر کشته گشت وابن قمیئه فریاد برداشت که محمد(ص) را کشتم. اصحاب رسول (ص) فرارکردند و کسى باقى نماند جز امیرالمؤ منین علیه السلام و رسول خدا(ص) مدهوش گشته بود و امیرالمؤ منین (ع) کفّار را از آن حضرت دور میکرد و نود جراحت بر بدن على علیه السلام رسیده بود و در آن روز از مواسات آن جناب ملائکه تعجب کردند و در میان آسمان و زمین ندا بلند شد: لاسیف الا ذوالفقار و لا فتى الا على پس بعضى اصاحب ملحق شدند مانند: عاص بن ثابت ، ابودجانه ، و سهل بن حنیف. و در آن روز اسدالله حضرت حمزة سید الشهداء زمان خود، به دست وحشى، شهید گشت و این وحشى همانستکه بعد از این واقعه از ترس حضرت رسول (ص) به سختى زندگى میکرد و در آخر کار، خود را پوشیده به خدمت آن حضرت رسانید و ناگاه بر سر آن جناب ایستاد و کلمه شهادت بگفت و این آیه مبارکه در حق او نازل شد: و آخرون مرجون لامرالله اما یعذبهم واما یتوب علیهم "1". و وحشى از حضرت رسول (ص) پنهان می زیست، به جهت آنکه نگاه رسول (ص) به صورت او نیفتد و شهادت حمزه را یاد نکند تا در ایام خلافت ابى بکر که بجنگ مسیلمه کذّاب رفت و هم حربه بر او برانید و او را بکشت. مسلمانان از قتل مسیلمه نیک شاد شدند؛ چندان که در شهادت حمزه حزین بودند و وحشى همی گفت: بهترین خلق را من کشتم و بدترین خلق نیز بدست من تباه شد. و بالجمله بعد از شهادت حمزه، هند مادر معاویه از بغض و عدواتى که با حمزه داشت جگر حمزه را طلبید و در دهان گذاشت، در دهانش به قدرت خدا سخت و از دهان بیفکند. از این جهت او را (آکلة الاکباد) گفتند. پس به بالین حمزه آمد و گوش و بینى و اعضاى آن جناب را مُثله کرد و ابن الزبعرى در مفاخرت قریش و فتح ایشان اشعارى بگفت که یزید به بعضى از آنها تمثّل جست در آن هنگام که سرمبارک امام حسین علیه السلام را در مجلس او آوردند. و قتل حمزه در رسول خدا(ص) سخت تأثیر کرد و چون از جنگ گاه به مدینه تشریف آورد و این هنگام که کمتر خانه اى بود که از آن بانگ گریه و سوگوارى بلند نباشد، از جهت عزاى شهید خود، جز از خانه حمزه. لهذا رسول خدا(ص) اشک در چشمانش گردید و فرمود.(لکن حمزد لابواکى له)"2" ؛ حمزه در این روز گریه کن ندارد. انصار، چون این شنیدند، به خانه هاى خود شدند و زنها را گفتند که بر کشتگان خویش گریه نکنید. اول به خانه حمزه شوید و بر او بگریید آنگاه بر کشتگان خود، نوحه نمایید. ایشان چنین کردند. پیغمبر را خوش آمد و دعا کرد در حق ایشان و این قاعده در میان زنان مدینه ماند که در هر مصیبتى که روى بکند اول لختى بر حمزه بگریند، آنگاه بر مصیبت خود. بالجمله ، حمزه را با خواهر زاده اش عبدالله بن جحش در یک قبر نهادند و از این گونه هر کس با کسى مألوف بود، هر دو تن و سه تن را در یک لحد مى نهادند و ایشان را با همان جامه هاى خون آلود به خاک مى سپردند و قصه شکافتن قبور شهداى احد، در زمان معاویه ، هنگامى که خواست چشمه آب از آنجا جارى کند، معروف است. شایسته است که مؤ منین در این روز محزون و غمگین باشند و بسیارى از لذایذ را ترک نمایند به جهت مصیبت و شکستگى خاطر پیغمبر صلى الله علیه وآله . و نیز در این روز، بقول بعض علما، ردّ شمس شده براى حضرت امیرالمؤ منین علیه السلام و مشهور نزد اصحاب و مقتضاى اخبار کثیره آن است که دو دفعه آفتاب براى امیرالمؤ منین علیه السلام برگشته : یکى در حیات رسول خدا(ص) در نزدیکى مسجد قبا، در آن موضعى که او را الان مسجد ردّ شمس و مسجد فضیخ می گویند و دیگر بعد از وفات رسول خدا(ص) در اراضى بابل نزدیک به حله سیفیّه و تفصیل هر دو در کتب مناقب و معجزات ذکر شده و سید حمیرى در قصیده مذهبه به هردو اشارت کرده در آنجا که گفته : ردت علیه الشمس لما فانه و قت الصلوة و قد دنت للمغرب "3" "1-توبه/106. 2-بحار الانوار،ج20،ص97و98؛ج79،ص104؛من لا یحضره الفقیه،ج1،ص183. 3-بحار الانوار،ج41،ص186. ☫ ☫‎@me_atu