🍏توبهنامه تکاندهنده شهید 13 ساله
علیرضا محمودیپارسا
پناه میبرم از این که...
🔰از این که حسد کردم...
🔰از این که تظاهر به مطلبی کردم که اصلاً نمیدانستم.
🔰از این که زیبایی قلمم را به رخ کسی کشیدم.
💎از این که در غذا خوردن به یاد فقیران نبودم.
💎از این که مرگ را فراموش کردم.
💎از این که در راهت سستی و تنبلی کردم.
💎از این که عفت زبانم را به لغات بیهوده آلودم.
🕊از این که در سطح پایین ترین افراد جامعه زندگی نکردم.
🕊از این که منتظر بودم تا دیگران به من سلام کنند.
🕊از این که شب بهر نماز شب بیدار نشدم.
🕊از این که دیگران را به کسی خنداندم،غافل از این که خود خندهدارتر از همه هستم.
🌾از این که لحظهای به ابدی بودن دنیا و تجملاتش فکر کردم.
🌾از این که در مقابل متکبرها، متکبرترین و در مقابل اشخاص متواضع، متواضعتر نبودم.
🌾از این که شکمم سیر بود و یاد گرسنگان نبودم.
🌾از این که زبانم گفت بفرمایید ولی دلم گفت نفرمایید.
🔶از این که نشان دادم کارهای هستم، خدا کند که پست و مقام پستمان نکند.
🔷از این که ایمانم به بندهات بیشتر از ایمانم به تو بود.
🔴از این که منتظر تعریف و تمجید دیگران بودم، غافل از این که تو بهتر از دیگران مینویسی و با حافظه تری.
🔵از این که در سخن گفتن و راه رفتن ادای دیگران را درآوردم.
🔻از این که پولی بخشیدم و دلم خواست از من تشکر کنند.
🔺از این که از گفتن مطالب غیرلازم خودداری نکردم و پرحرفی کردم.
از این که کاری را که باید فی سبیلالله می کردم نفع شخصی مصلحت یا رضایت دیگران را نیز در نظر داشتم.
💐🌻🌸🌷🌺🌹💐🌸🌷🌹🌺🥀
┅═✼✿✵🇮🇷✵✿✼═