✅ به نام خدای مهربان ✅ به عشق مولا علی (ع) (9) 5- سختگیری در اجرای دین و قانون • می گویند: علی (علیه السلام) امر کرد، قنبر، مردی را حد بزند. قنبر تحت تاثیر احساسات، سه تازیانه اضافه زد. علی (علیه السلام) آن مرد را وادار کرد قنبر را، برای جبران آن زیادی، سه تازیانه بزند. (سفینة البحار، ج 2، ص 167) • علی (علیه السلام) با مشاهده کوچکترین انحراف از نمایندگان و عمال خویش شدیدا دلتنگ می شد. عثمان بن حنیف، پیر مرد با سابقه و پرهیزگاری بوده است که از طرف امیرمؤمنان علی (علیه السلام) به فرمانداری بصره برگزیده می شود. شبی یکی از توانگران بصره او را مهمان می کند و مجلس ضیافتی بس باشکوه به خاطر وی ترتیب می دهد. گزارش این ضیافت به گوش آن حضرت می رسد بر پیشوای بینوایان، بس گران می آید که میان یکی از عمال وی، با طبقه مرفه و اشراف «روابط سر سفره» برقرار شود، لذا نامه ای را به «عثمان بن حنیف» می نگارد: ای پسر حنیف! شنیده ام، مردی از متمکنان اهل بصره تو را به مهمانی فرا خوانده و تو هم دعوت او را پذیرفته و به سرعت به سوی آن شتافته ای، در حالی که طعام های رنگارنگ و ظرف های بزرگ غذا یکی بعد از دیگری پیش تو قرار داده می شد. من گمان نمی کردم تو دعوت جمعیتی را قبول کنی که نیازمندان شان ممنوع و ثروتمندان شان دعوت شوند. به آنچه می خوری بنگر. (آیا حلال است یا حرام؟) « أَلاَ وَإِنَّ لِکُلِّ مَأْمُوم إِمَاماً، یَقْتَدِی بِهِ وَیَسْتَضِیءُ بِنُورِ عِلْمِهِ; أَلاَ وَإِنَّ إِمَامَکُمْ قَدِ اکْتَفَى مِنْ دُنْیَاهُ بِطِمْرَیْهِ، وَمِنْ طُعْمِهِ بِقُرْصَیْهِ، أَلاَ وَإِنَّکُمْ لاَ تَقْدِرُونَ عَلَى ذَلِکَ، وَلَکِنْ أَعِینُونِی بِوَرَع وَاجْتِهَاد، وَعِفَّة وَسَدَاد. فَوَ اللهِ مَا کَنَزْتُ مِنْ دُنْیَاکُمْ تِبْراً، وَلاَ ادَّخَرْتُ مِنْ غَنَائِمِهَا وَفْراً، وَلاَ أَعْدَدْتُ لِبَالِی ثَوْبِی طِمْراً، وَلاَ حُزْتُ مِنْ أَرْضِهَا شِبْراً، وَلاَ أَخَذْتُ مِنْهُ إِلاَّ کَقُوتِ أَتَان دَبِرَة، وَلَهِیَ فِی عَیْنِی أَوْهَى وَأَوْهَنُ مِنْ عَفْصَة مَقِرَة» آگاه باش! هر مامومی امامی دارد که باید به او اقتدا کند و از نور دانش او بهره گیرد، بدان امام شما از دنیایش به همین دو جامه کهنه و از غذاها به دو قرص نان اکتفا کرده است. آگاه باش! شما توانایی آن را ندارید که چنین باشید، پس لااقل مرا با ورع، تلاش، عفت، پاکی و پیمودن راه صحیح یاری دهید. «به خدا سوگند من از دنیای شما طلا و نقره ای نیندوخته ام و از غنایم و ثروت های آن مالی، ذخیره نکرده ام و برای این لباس کهنه بدلی مهیا نساخته ام و از زمین آن حتی، یک وجب برای خود برنداشته ام و از دنیا بیش از خوراک مختصر و ناچیزی برنگرفته ام. این دنیا در چشم من بی ارزشتر و خوارتر از دانه تلخی است که بر شاخه درخت بلوطی بروید... اگر می خواستم می توانستم از عسل مصفا و مغز گندم و بافته های ابریشم برای خود خوراک و لباس تهیه کنم، اما هیهات که هوا و هوس بر من غلبه کند و حرص و طمع مرا وادار کند تا طعام های لذید برگزینم، در حالی که ممکن است در سرزمین حجاز یا یمامه کسی باشد که حتی امید به دست آوردن یک قرص نان را نداشته باشد و نه هرگز شکمی سیر خورده باشد. آیا من با شکمی سیر بخوابم در حالی که در اطرافم شکم های گرسنه و کبدهای سوزانی باشند؟ و آیا آنچنان باشم که آن شاعر گفته است: و حسبک داء ان تبیت ببطنة وحولک اکباد تحن الی القد «این درد ترا بس که شب با شکم سیر بخوابی، در حالی که در اطراف تو شکمهایی گرسنه و به پشت چسبیده باشند» «أَ أَقْنَعُ مِنْ نَفْسِي بِأَنْ يُقَالَ هَذَا أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ وَ لاَ أُشَارِكُهُمْ فِي مَكَارِهِ اَلدَّهْرِ أَوْ أَكُونَ أُسْوَةً لَهُمْ فِي جُشُوبَةِ اَلْعَيْشِ » آیا به همین قناعت کنم که گفته شود: من امیر مومنانم، اما با آنان در سختی های روزگار شرکت نکنم؟! و پیشوا و مقتدایشان در تلخی های زندگی نباشم؟ من آفریده نشده ام که خوردن خوراکی های پاکیزه مرا به خود مشغول دارد و همچون حیوان پرواری که تمام همش علف است و یا همچون حیوان رها شده ای که شغلش چریدن و خوردن و پرکردن شکم می باشد و از سرنوشتی که در انتظار او است بی خبر است، آیا بیهوده و عبث آفریده شده ام.» (نهج البلاغه، نامه 45) ادامه دارد ... ✏️ @medademan https://eitaa.com/joinchat/4259250201C60440c06cc