اتفاق جالب! 🔰
در محله
هاوانای قدیمـ کنار دریا روی سکو نشسته یودیم، یک باره یک اقایی با لباس کار آمد پیشمون و به زبان ما سلام کرد،
لکه های رنگ روی شلوارش یود به نظر رنگ کار می امد، فکر کردیم مثل همه که سلام می کنند، چون دیدما
محجبه هستیم بهمون سلام کرده.
یک دفعه یک کتاب بهمون نشون داد و گفت من دارم قران می کنم. 📕
به احترامش ناخواسته از جا بلند شدیم، کتاب را نگاه کردیم، واقعا کتاب
ترجمه قران به زبان اسپانیولی بود.
چند بار گفتیم
الحمدلله، او هم که هنوز نمی تونست درست کلمه الحمدلله را ادا کند، چنـــــــــــد بار تکرار کرد:
الحمدلله
گویا شش ماه بود که با مسجد اشنا و کتاب قرآن را می خواند. اشک در چشمانمان جمع شده بود. خودش هم بغض کرده بود.
بعد هدیه ی
تسبیح و... داشتیم بهش دادیم و خیلی
خوشحال شد.
خدا
قلب ها ❤ را با یاد خودت ارام کن
@media_secret