التماس می کرد و با چشمان اشک آلود می گفت: 😢
یادم بده، چطوری با خدای واحد ارتباط بگیرم
اشک در چشمام جمع شد، سر او را بوس کردم 🥹 😘
شماره اش را گرفتم و گفتم تا جایی که بتونم بهت کمک می کنم. ....
قول بهش دادم، خدایا کمکم کن🤲
در این دنیای پر از گناه و فساد که دریایی از نگرانی ها و نآرامی هاست، بندگانی هستند که دنبال راه نجاتند.... می خواهند خود را به ساحل نجات برسانند. و خود را از هر چه غیر اوست رها کنند🌊