یه تاب توی باغمون هست که ما همیشه سوارش میشیم، یه روز که برادرزاده ام رو سوار تاب کرده بودم و مامانم تو حیاط داشت قدم میزدم، به ذهنم خورد چرا هیچ وقت به مامان نگفتیم بیا سوار تاب بشو، شاید اونم دلش میخواد ولی نمیگه، صداش زدم و سوار تابش کردم و کلی تابش دادم و اون خوشحال شد. اونجا بود یادگرفتم هیچ وقت آدمها را تو قالب سنشون یا جایگاهشون نذارم، گاهی لازمه اونا هم فارغ از همه ی قالبها خودشون باشن و شادی کنند.
#خاطره
#آموزش_پیشرفت_اشتغال
•┈••✾•✨🌺✨•✾••┈
🔹️رسانه طلوع
https://eitaa.com/media_toloue