کارخانه ی اسلحه سازی دکارت
مسلسلی آورد
که می توانست
لزوم یک نسل کشی را توضیح دهد
می گفت
آنها را نمی بینیم
پس نیستند
داروین
ستاره ی شش پری انداخت روی میزو گفت
کار را تمام کنید
و اره برقی هایی که در کلبه های چوبی
در کتاب خانه های چوبی
فلسفه ی غرب خوانده بودند
هر چه می بریدند
امید انسان قطع نمی شد
هر چه جمجمه ها را تمیز روی هم چیدند
باز تپه ای می ریخت
ما حرف می زنیم
آن جمجمه امشب شعر می خواندو
به سوراخ پیشانی اش اشاره می کرد
و آن که سرش درد می کند همیشه
یک سرخ پوست است
آن جمجمه ای که دستو پا می زند هنوز
به جای مدرسه
با مادرش رفته بودند روی مین
و او که روی سرش جای شنی تانک مانده
لابد حسین فهمیده است
سرم را
از روی دیوار کلبه ی شکار برمیدارم
از توی دوربین شکار برمیدارم
دلم
برای پیشانی ام روی ضریح تنگ است
مهدی نظارتی زاده
شعر مقاومت
پلاکاردها
جهاد ترجمه
https://eitaa.com/mehdinezarati