. به‌نام الله یکی از دوستان، این حکایت را تعریف کرد: مکرر بر زبان جاری می‌کردم: ( یا لیتنی کنت معکم ) یعنی: ای امام حسین علیه‌السلام و یاران آن امام، کاش من هم با شما بودم و تصور می‌کردم، ثواب شهدای کربلا را خواهم داشت شبی در عالم رؤیا وقایع کربلا را آن طور که اهل منبر می‌گفتند، ملاحظه کردم لشکر امام و سپاه ابن سعد در مقابل هم قرار گرفتند و من رو به خیمه‌های سالار شهیدان رفتم و جزء اصحابش قرار گرفتم آن وقت بنی‌هاشم یکی یکی به عرصه رزم رفتند پیش خود می‌گفتم الآن نوبت من فرا می‌رسد و موقع فداکاری نزدیک است، مواظب بودم که آقا امام حسین علیه‌السلام مرا نبیند بعد به سرعت پا به فرار گذاشتم و به قدری در متواری شدن التهاب و هیجان داشتم که از سرعت و دویدن از خواب بیدار شدم...! (( آری با زبان و لفظ کار درست نمی‌شود و گاهی انسان طی رؤیایی صادق مورد امتحان قرار می‌گیرد )) - صفحه ۲۵۰ ..