#شناسنامه ۲
بابام اوضاع و احوال خوبی نداشت و همیشه از ی پولش تو بانک برامون میگفت که خیلیه و گذاشته برای خرج دفن و کفنش، ما هم همیشه میگفتیم از این حرفها نزن با اینکه مثل باقی پدرها نبود ولی بازم پدرمون بود و دوسش داشتیم، بعضی وقت ها سرکار اضافه کار وایمیسادم که پول بیشتری بگیرم حداقل بتونم برای خونه یکم چیز میز بخرم و موفقم میشدم سال سوم دانشگاه بودم که بابام فوت شد مرگ پدرم خیلی برای ما دردناک بود حس میکردم دیگه هیچ تکیه گاهی ندارم برادر بزرگم با بابام خیلی اختلاف داشت ی بار که وسط گریه هام گفتم تکیه هامون رفت جلوی مردم اروم گفت حالا انگار زنده بود برات کاری میکرد بود و نبودش چه فرقی داشت؟