#تنهایی_داداشم ۶
البته سالها طول کشید تا افسردگی و استرسش درمان بشه اما اون روزها به نظرم حتی از زمانی که مامانم رو از دست دادیم سخت تر بود.
من با پسرخاله م ازدواج کردم و ایلیا هم در شرف ازدواجه البته اگه جلسات نهایی مشاوره تموم بشه و دکتر روانپزشکش سلامتی کاملش رو تایید کنه ..
با ازدواج اون بابا دیگه تنها میشه.
این روزها خیلی با خودم فکر میکنم من خیلی خودخواه بودم که اجازه نمیدادم پدرم ازدواج کنه.
شاید حضور یه زن حتی با عنوان زن بابا میتونست کمک کننده باشه که ایلیا از سر تنهایی و بی حوصلگی به پارک پناه نبره و اونجا اسیر اون دوتا مواد فروش شیاد فرصت طلب نشه. و لااقل بابا هم تو این سن و سال دیگه تنها نبود.
حیف که دیر به این نتیجه رسیدم.