اومد دنبالم. اما بدون ماشین. گفت ماشیم رو برادرم گرفته باهاش بره جایی. حاضر شدم. سر خیابون ایستادیم تا سوار ماشین بشیم. ده دقیقهای ایستادیماما هیچ کس نایستاد تا سوار بشیم. حرفی زد که جرقهی جدایی توی سرم زده شد. گفت من میرم عقب تو ماشین بگیر برای زن تنها وایمیستن بعد که وایستادن منم میام سوار میشم. اینجوری هم اون راننده ضایع میشه که نتونسته زن تنها سوار کنه هم ماشین گیرمون اومده. بعد هممنتظر مخالفت یا موافقت من نشد و رفت عقب.