☀️
#خاطرات_يک_وهابي_كه_شيعه_شد
#قسمت_دهم
📌
به ایران خوش آمدی
🍃یه لبخندی زد ایستاد به نماز...بدون توجه به من.....
🍃در باز بود و به خوبی می دونستم بهترین فرصت برای فراره....اما پاهام به فرمان من نبود....
🍃وضو گرفتم...
ایستادم به نماز...نماز که تموم شد..
دستم روگرفت و برد غذا خوری حرم....
غذاش رو گرفت و نصف کرد...نصفش رو با سهم ماست و سوپش داد به من....
🍃منم تقریبا دو روزی میشد که هیچی نخورده بودم....
🍃دیگه نفهمیدم چی دارم میخورم....
غذای شیعه...
غذای حضرت....
قبل از اینکه اون دست به غذاش بزنه،غذای من تموم شده بود...
بشقابش رو به من تعارف کرد و گفت:بسم الله بگو
و منم بی اختیار و نه چندان آهسته گفتم:بسم الله
نمیدونم به خاطر لهجه ام بود یا حالتم یا ......
ولی حاجی و اطرافیان با صدای بلند خندشون گرفت...
مونده بودم باید بخندم،بترسم یا تعجب کنم....
🍃کم کم سر صحبت رو باز کرد ...منم از هر تکه ماجرا یه تیکه هایی رو براش تعریف کردم و فقط گفتم که به خاطر خدا از کشورم و خانواده ام دل کندم و اومدم ایران تا به خاطر اسلام مبارزه کنم و حالا هم هیچ جا پذیرشم نکردن و میگن خلاف قانونه و باید برگردم کشورم و اجازه تحصیل و اقامت ندارم.....
🍃وقتی داشتم اینها رو میگفتم تمام مدت سرش پایین بود و دونه های تسبیحش رو بالا و پایین میکرد....
حرف های من که تمام شد، از جا بلند شد و رفت سمت قرآن و قرآن رو باز کرد بعد اومد سمتم و دستش رو گذاشت روی شانه ام و گفت:
.....به ایران خوش امدی.......
✍از قول برادرِ وهابی که شیعه شد:
👈در بین ما استخاره کردن وجود نداره و من برای اولین بار اونجا بود که با این عمل مواجه شدم و اصلاً مفهوم این حرکات رو درک نمیکردم ....بعد ها حاجی به من گفت:جواب استخاره، آیه ای از قرآن بود که خداوند به مومنین دستور میدن در راه خدا هجرت کنن....
💫اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج
🆔
@MellatDana
ملت دانا