💠حاج اسماعیل دولابی (ره): 🥗قدیم پلو کم خورده می‌شد. پسر جوانی همیشه در خیال خود شب عروسی‌اش را ترسیم می‌کرد و با خود می‌گفت آن شب پلوی مفصّلی خواهم خورد. شب عروسی، پدرش مهمان‌ها را بر سر سفره دعوت کرد و به پسرش گفت: تو سر سفره نرو! 🔹 پسر بی‌خبر از آن که غذای مفصّلی برای او در حجله قرار داده‌اند تا با عروس خانم بخورند، از اینکه پدرش مانع شده که همراه مهمان‌ها غذا بخورد و شکمی از عزا در بیاورد، به شدت دلخور شد. 🔸 آخر شب که مهمان‌ها رفتند، پدرش به او گفت: خوب حالا برو به حجله. پسر که خُلقش از دست پدرش به شدت تنگ بود، با دلخوری گفت: ارواح باباش، هر که پلو را خورده، برود به حجله... 🔹 نکند ما هم خُلقمان از دست خدا و موالیانمان تنگ باشد و وقتی راه وصال و لقاء باز می‌شود و ما را فرا می‌خوانند، مثل آن داماد باشیم؟ وقتی که با خدا خلوت می‌کنیم و بر سجاده‌ی عبادت می‌نشینیم، و یا وقتی که موت می‌آید و به حجله گاه مؤمنین می‌رویم، نکند خُلقمان از خدا تنگ باشد. 📚مصباح الهدی صفحه 77 🍎🍏🍎🍏🍎 @menoeslami