📖 پای درس امام حسین (ع) ... (98)
✅
داستان عبرت آموز عبیدالله بن حر
امام حسین (ع) در مسیر مدینه تا کربلا رفت تا در منزلگاه بنی مقاتل، فرود آمد. خیمه ای برپا، نیزه ای برافراشته، شمشیری آویخته و اسبی ایستاده بر آخور دید و پرسید: «این خیمه از کیست؟».
به امام گفته شد: از مردی به نام عبید اللّه بن حُرّ جُعفی است.
امام حسین (ع) یکی از یارانش به نام حَجّاج بن مَسروق جُعفی را روانه کرد و او به خیمه وی رفت و سلام داد و پاسخ سلام شنید.
عبید اللّه پرسید: در پشتِ سرت چه خبر است؟
حجّاج گفت: ای پسر حُر! به خدا سوگند، پشت سر من [خیر است.] خداوند،کرامتی را به تو هدیه کرده است، اگر بپذیری.
عبیدالله گفت: آن چیست؟
حجاج گفت: این،حسین بن علی است که تو را به یاری خویشتن فرا می خواند. اگر در پیشِ روی او بجنگی، پاداش داری و اگر بمیری، شهیدی.
عبید اللّه گفت: به خدا سوگند از کوفه بیرون آمدم فقط از ترس آنکه حسین بن علی وارد آن شود و من در آن باشم و یاری اش ندهم؛ زیرا در کوفه، پیرو و یاوری برای او نیست، جز آن که به دنیا گراییده است. به جز آنان که خدا نگاهشان داشته است. به سوی حسین برگرد و از این موضوع باخبرش کن.
حجّاج به نزد امام حسین (ع) باز گشت و باخبرش کرد. امام حسین (ع) برخاست و با گروهی از برادرانش به سوی عبید اللّه بن حر رفت. وقتی داخل خیمه اش شد و سلام داد، عبید اللّه از بالای مجلس برخاست. امام حسین (ع) نشست و پس از حمد و ثنای الهی فرمود:
«امّا بعد، ای پسر حُر! همشهری های شما به من نامه نوشته و خبر داده اند که برای یاری من جمع شده اند و در کنارم می ایستند و با دشمنم می جنگند و از من خواسته اند که نزد آنان بروم و من آمدم؛ ولی آنان را چنان که ادّعا کرده اند، نمی بینم؛ زیرا بر کشتن پسر عمویم، مسلم بن عقیل و پیروانش یکدیگر را یاری داده اند و در کنار ابن زیاد که بیعت مرا با یزید می خواهد، جمع شده اند.
تو ای پسر حر! بدان که خداوند تو را بر عملکردت و نیز آنچه در روزهای گذشته کرده ای، مؤاخذه می کند. من اکنون تو را به توبه ای دعوت می کنم که گناهانت را بشوید. تو را به یاری ما اهل بیت، دعوت می کنم. اگر حقّمان را دادند،خدا را بر آن می ستاییم و می پذیریم و اگر حقّمان را از ما باز داشتند و به ما ستم کردند، تو از یاوران من در طلب حق می شوی».
عبید اللّه بن حُر گفت: ای نوه پیامبر خدا! به خدا سوگند اگر در کوفه یارانی داشتی که همراه تو می جنگیدند، من از سخت ترینِ آنان در برابر دشمنت بودم؛ امّا من پیروانت را در کوفه دیده ام که از بیم بنی امیّه و شمشیرهایشان به خانه هایشان چسبیده اند. پس تو را به خدا سوگند می دهم که این را از من نخواهی. من،هر چه در توان دارم، به تو کمک می کنم. این،اسبِ لگام دار من است که به خدا سوگند سوار بر آن در پیِ کسی نرفته ام، جز آن که مرگ را به او چشانده ام و چون بر آن سوار شده ام، کسی در پیِ من نیامده که به من برسد. شمشیرم را نیز بگیر که به خدا سوگند با آن ضربه ای نزده ام، جز آن که قطع کرده است.
امام حسین علیه السلام به او فرمود:
«ای پسر حُر! ما در پیِ اسب و شمشیر تو نیامده ایم. ما فقط یاریِ تو را می خواهیم. پس اگر از جان خود [در یاری ما] بخل می ورزی، نیازی به چیزی از مال تو نداریم. من کسی نیستم که گمراهان را به یاری خود بگیرم؛ زیرا شنیدم که پیامبر خدا فرمود: «هر کس ندای اهل بیتم را بشنود و آنان را بر حقّشان یاری ندهد،جز این نیست که خدا او را به رو در آتش می افکند».
سپس امام حسین علیه السلام از نزد او رفت و به جایگاه خود باز گشت.
📚 حکمت نامه امام حسین، ج 1 ص 265
صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله
🍁🍃🍁🍃🍁🍃🍁🍃🍁🍃
▶️
https://eitaa.com/mensan