📣مسابقه "سر سی" 🕋هشتم رمضان اما بعد از نمایش عموی مصطفی آمد و گفت: دست شما درد نکند، نمایش خوبی بود اما دیگه مصطفی نمی تواند در گروه شما باشد. همه ی ما علت این تصمیم را می دانستیم. او چون مصطفی را دوست داشت نمی خواست به مصطفی آسیب وارد شود. همه ی ما انتظار داشتیم، عمو سید در مقابل این تصمیم بایستد و اصرار کند تا عموی مصطفی از این تصمیم برگردد اما امام جماعت جوان مسجدمان این کار را نکرد و به تصمیم عموی مصطفی احترام گذاشت. بعد از رفتن عموی مصطفی بچه ها اعتراض کردند، اما عمو سید آنها را آرام کرد و گفت: بهتر است بروید و برای نمایش فردا آماده شوید. نمایش با روایتگری من شروع می شد. راوی خوش صدایمان، مصطفی نبود و به خاطر همین روایت اول داستان را من انجام می دادم. صدایم را صاف کردم و گفتم: آغاز حرکت پیامبر به سوی منطقه بدر در روز هشتم رمضان سال دوم هجری بود، یعنی روزگاری مثل امروز، در جنگ بدر با امدادهای غیبی الهی و رشادت‌ها و پایمردی مسلمانان، مشرکان خیلی زود مغلوب شدند. جنگ بدر با شهادت ۱۴ تن از مسلمانان (۶ تن از مهاجران و ۸ تن از انصار) و با کشته شدن ۷۰ نفر و اسیر شدن همین تعداد از مشرکان به پایان رسید. پیامبر(ص) با شنیدن خبر کشته شدن انساری گفت: «خدایا! وعده خود را محقق ساختی پس نعمتت را بر من تمام گردان.» ابوجهل به دست دو جوان کم سال یعنی معاذ ‌بن عمرو و معاذ‌ بن عفراء کشته شد، حال شما و گفتگوی این دو جوان بعد از جنگ بدر... از این که بدون مکث و تپق زدن کل متن را درست خوانده بودم در پوست خودم نمی گنجیدم، از میکروفون که فاصله گرفتم، دستی روی شانه ام قرا گرفت، وقتی برگشتم...