💠
شهیدی که داراییاش در زمان ازدواج یک پولکی بود.
🔹در حصر آبادان به همراه 14 نفر از بچه های اصفهان مدت زیادی را در محاصره بودند و در حالیکه نیمهجان بودند توسط نیروهای خودی نجات پیدا کردند. بعد از اینکه از بیمارستان مرخص شد گفت: مامان من زن میخوام.
🔸 از دختر دایی اش خواستگاری کردیم. برادرم به اسماعیل گفت: از مال دنیا چه داری؟
🔹اسماعیل یک تکه پولکی از جیبش درآورد و گفت: دایی جان من از مال دنیا هیچ ندارم بهجز همین پولکی که آوردم دهنتان را شیرین کنید. اما قول می دم تا جایی که بتونم تلاش کنم دخترتون رو خوشبخت کنم. البته ما سرباز اسلامیم. معلوم نیست 2 روز دیگه زندهام یا نه. اگه می پذیرید بسم ا... و گرنه بدون رو در بایستی بگید. برادرم خندهای کرد و گفت: قبوله.
سردار شهید حاج اسماعیل فرجوانی شهادت: کربلای4
☑️ موسسه معراج اندیشه پویا
http://karkhenoor.ir
https://eitaa.com/meraj_andisheh_pouya
splus.ir/meraj_andisheh_pouya