"شهيد مدافع حرم حامد جوانی" پدر رسید بالای سر حامد؛ دید که حامد چشم‌هایش را، دست‌هایش را همانجا در لاذقیه جا گذاشته... دید تن پسرش جابه‌جا پر از ترکش است:« بعد از آن هرکسی از ایران زنگ می‌زد و از او می‌پرسید وضعیت حامد چطور است، می‌گفت برو مقتل حضرت ابوالفضل را بخوان.» وضعیت حامد یک خاطره قدیمی را در ذهن پدر زنده ‌کرد ، یاد روزهایی که می‌گفت: «دوست دارم مثل حضرت عباس (ع) از خواهرش دفاع کنم.» حالا حامد هم، دستهایش را داده بود، تا بال دربیارود و بپرد سمت آسمان ... همان دست‌هایی که قطع شدن‌شان او را در سوریه و بین غیرایرانی‌ها معروف کرده بود به شهید ابوالفضلی. 🔹🔹🔹 @merajshohadaa