هدایت شده از mesaghمیثاق
دریکی ازتابستانهابه پدرم اصرارکردم میخواهم شاگردیکی ازلباس فروشیهاباشم،انگیزه ام داستانی داشت چون کسانی که برای خریدمی آمدندبعدخرید به شاگردها #انعام میدادندپدرپذیرفت ودریک لباس فروشی مشغول شدم.ازابتداکارم درمغازه گرفتن همین انعام بود!بعدمدتی صاحب مغازه فهمیدکه«من جزگرفتن انعام کاردیگری انجام نمیدهم»به همین دلیل عذرم راخواست! منبع:کتاب خاطرات صالحی/ص24 #مفت_خور #برجام_علی_برکت_الشیطان #کانال_م