باسمه تعالی
حماسه حسینی(قسمت ۲۷)
روش رهبری در زمان امام حسین علیه السلام
در زمان امام حسین علیه السلام روش رهبری خیلی عوض شده بود، از زمین تا آسمان تغییر کرده بود. یک خط که میخواهد به موازات خط دیگر امتداد پیدا کند، اگر یک ذره از موازات خارج شود، ابتدا فاصله کمی از خط دیگر پیدا میکند، ولی هر چه ادامه پیدا کند، فاصلهاش زیادتر میشود. در ۶۰ سال قبل در زمان پیغمبر اکرم وقتی مردم میخواهند مرکز دنیای اسلام را ببینند چه میبینند؟ حتی در زمان ابوبکر و عمر همانطور بود. ولی در زمان عثمان تغییر کرد و شکل دیگری پیدا نمود. بیشترین کار خلاف خلیفه مسلمین در عمل نکردن او به کتاب الله و سنت رسول الله نبود، بلکه در روشش بود. اختلاف ابوذر و معاویه هم بیشتر در روش بود. حالا زمان امام حسین وقتی میخواهند خلیفه مسلمانان را ببینند چه میبینند؟ افراد مسن که پیغمبر را درک کردهاند، حتی آنها که ابوبکر و عمر را درک کردهاند و مخصوصاً کسانی که علی علیه السلام را در دوره خلافت دیدهاند، وقتی میآیند در مرکز دنیای اسلام جوانی را میبینند که سی و دو سه سال بیشتر از عمرش نگذشته است، جوان خیلی بلند قدی که میگویند خوش سیما و خوش منظره بوده، ولی لکههایی در صورتش داشته است. جوانی شاعر مسلک که خیلی هم عالی شعر میگوید، ولی اشعارش همه در وصف می و معشوق و یا در وصف سگ و اسب و میمونش است. هفت در را باید طی کرد تا رسید به جایگاه او، کسی که میخواهد به ملاقات او برود، ابتدا دربانها میآیند جلویش را میگیرند، بعد از تفتیش، اگر بتواند از آنجا بگذرد، باید از چند در و دربانهای دیگر بگذرد تا برسد به جایگاه او، وقتی به آنجا میرسد، مردی را میبیند که در یک محیط مجلل روی تخت طلا نشسته و دورش را کرسیهایی با پایههایی از طلا و نقره گذاشتهاند. رجال و اعیان و اشراف و سفرای کشورهای خارجی که میآیند باید روی آن کرسیها بنشینند، بالا دست همه رجال و اعیان و اشراف. یک میمون را پهلو دست خودش نشانده و لباس های فاخر زربفت هم به او پوشانده است. چنین شخصی میگوید من خلیفه پیغمبرم و میخواهد مجری دستورات الهی باشد. نماز جمعه هم میخواند، امامت جمعه میکرد. برای مردم خطبه میخواند و حتی مردم را موعظه میکرد.
ارزش نهضت حسینی
اینجاست که انسان میفهمد که نهضت حسینی چقدر برای جهان اسلام مفید بود و چگونه این پردهها را درید. در آن زمان وسایل ارتباطی که نبود، مثلاً مردم مدینه نمیدانستند که در شام چه میگذرد. رفت و آمد خیلی کم بود، افرادی هم که احیاناً از مدینه به شام میرفتند، از دستگاه یزید اطلاعی نداشتند. بعد از قضیه امام حسین، مردم مدینه تعجب کردند که عجب پسر پیغمبر را کشتند! هیئتی را برای تحقیق به شام فرستادند که چرا امام حسین کشته شد. پس از بازگشت این هیئت، مردم پرسیدند قضیه چه بود؟ گفتند: همین قدر در یک جمله به شما بگوییم که ما در مدتی که در آنجا بودیم، دائم میگفتیم خدایا! نکند از آسمان سنگ ببارد و ما به این شکل هلاک بشویم، و نیز به شما بگوییم که ما از نزد کسی میآییم که کارش شراب خواری و سگ بازی و یوز بازی و میمون بازی است. کارش نواختن تار و سنتور و لهو و لعب است. کارش زناست حتی با محارم. دیگر حال، تکلیف خودتان را میدانید....
ادامه دارد....
#کتاب_بخوانیم 📚
@mesbah_313_ir