مظلومیت پدر 🔹 آیت الله مصباح چند سال پیش می گفت : من را به یک سمیناری در نیویورک دعوت کرده بودند، یک پیرمردی که اصالتا اصفهانی بود و در امریکا زندگی می کرد، آمد پیش من، خیلی ناراحت بود 🔸 گفت آقای مصباح خدا لعنت کند کسی را که من را فرستاد از جوانی به اینجا، و دارم اینجا زندگی میکنم، آقای مصباح بهش گفت برای چی؟ 🔹 گفت : من چند شب قبل دیر وقت از محل کارم برگشتم خانه، ساعت ۱ نیمه شب بود، وقتی رفتم دیدم چراخ اتاق دخترم روشن است، گمان کردم تا این موقع شب دخترم بیدار است یک مریضی ای، دردی، چیزی دارد 🔸 رفتم بهش سر بزنم ، در را باز کردم عذر میخوام دیدم دخترم با یک وضعیت بسیار نامناسب با یک مرد آمریکایی ست، من خجالت کشیدم و سریع در را بستم اومدم بیرون. 🔹 چند لحظه بعد دخترم آمد بیرون، هرچه به دهنش می رسید نثار من کرد، هرچه فحش بلد بود به من داد، گفت: به تو چه مربوط که آمدی تو اتاق من؟!! گفتم دخترم من گمان کردم تو مریضی ، درد داری، پدرتم.. اومدم بهت سر بزنم.. گفت : غلط کردی ... اگر یک بار دیگه بخواهی تو کار من فضولی کنی، به پلیس زنگ می زنم که پدرم من را اذیت میکند، فضولی تو کار من را نکن 🔸 حاج آقا خدا لعنت کند کسی را که من را فرستاد جایی که دخترم در اختیار من نیست، اگر بعنوان یک پدر بخواهم برایش دلسوزی کنم میگوید: فضولی نکن. http://eitaa.com/joinchat/1700003840C297847019d https://sapp.ir/mesbahedustan