سخنان امام حسین(ع) به کوفیان خائن قسمت اول_۱ ✍🏻پرسش : امام حسین(علیه السلام) در روز عاشورا به کوفیانی که به ایشان نامه نوشته و در سپاه دشمن حضور داشتند چه فرمود؟ پاسخ: ایشان نام برخی از آنان را برده و خطاب به آنان  فرمود: «يا شَبَثَ بْنَ رَبَعي، وَ يا حَجّارَ بْنَ أَبْجَر، وَ يا قَيْسَ بْنَ الاَْشْعَثِ، وَ يا يَزيدَ بْنَ الْحارِثِ، أَلَمْ تَكْتُبُوا اِلَىَّ: «أَنْ قَدْ أَيْنَعَتِ الثـِّمَارُ وَ اخْضَرَّ الْجَنابُ، وَ طَمَّتِ الْجِمامُ وَ إِنَّما تُقْدِمُ عَلى جُنْد لَكَ مُجَنَّدٌ، فَاَقْبِلْ؟!»؛ (اى شبث بن ربعى! اى حجّار بن ابجر! اى قيس بن اشعث! اى يزيد بن حارث! آيا شما براى من نامه ننوشتيد كه درختان ما ثمر داده است و باغ ها سرسبز شده و چاه ها پرآب گشته و تو در سرزمينى پا مى گذارى كه لشكرى آراسته و انبوه در خدمت تو است، پس به سوى ما بيا!). آنان در پاسخ گفتند: ما چنين نامه اى ننوشتيم! امام فرمود: «سُبْحانَ اللّهِ! بَلى وَاللّهِ لَقَدْ فَعَلْتُمْ»؛ (سبحان الله! آرى به خدا سوگند! شما اين نامه را نوشتيد). سپس افزود: «أَيُّهَا النّاسُ! اِذْ كَرِهْتُمُوني فَدَعُوني اَنْصَرِفُ عَنْكُمْ اِلى مَأْمَني مِنَ الاَْرْضِ»؛ (اى مردم! اگر از آمدنم به اين ديار ناخشنوديد، پس رهایم كنيد تا به سرزمين امنى بروم). قيس بن اشعث گفت: آيا نمى خواهى زير پرچم پسر عمويت (يزيد) درآيى! چرا كه به آنچه كه دوست دارى مى رسى و از آنان بدى نخواهى ديد! امام حسين(عليه السلام) فرمود: «أَنْتَ أَخُو أَخيكَ (محمّد بن الاشعث) أَتُريدُ أَنْ يَطْلُبَكَ بَنُو هاشِم بِأَكْثَرَ مِنْ دَمِ مُسْلِمِ بْنِ عَقيل؟! لا وَاللّهِ لا أُعْطيهِمْ بِيَدي إِعطاءَ الذَّليلِ، وَ لا اُقِرُّ اِقْرارَ الْعَبيدِ»؛ (تو برادر همان برادرى [تو همانند برادرت محمّد بن اشعث هستى كه مسلم را در كوفه به شهادت رساند] آيا مى خواهى بنى هاشم، بيشتر از خونبهاى مسلم بن عقيل را از تو طلب كنند؟ نه! به خدا سوگند دستم را همانند افراد ذليل و پست در دست آنان نخواهم گذاشت ومانند بردگان نيز تسليم نخواهم شد. يا فرار نخواهم كرد). آنگاه ادامه داد: «عِبادَاللّهِ!»؛ (اى بندگان خدا:)؛ «وَ أَعُوذُ بِرَبِّى وَرَبِّكُمْ أَنْ تَرْجُمُونِ»؛ (من به پروردگار خود و پروردگا شما پناه مى برم از اين كه مرا متّهم كنيد).(1) و نيز افزود: «أعُوذُ بِرَبِّى وَرَبِّكُمْ مِّنْ كُلِّ مُتَكَبِّر لاَّ يُؤْمِنُ بِيَوْمِ الْحِسَابِ»؛ (من به پروردگارم و پروردگار شما پناه مى برم از هر متكبّرى كه به روز حساب ايمان نمى آورد).(2) آنگاه مركب خود را خواباند و به «عقبة بن سمعان» فرمود تا زانوان مركب را ببندد (اشاره به اين كه من آغازگر جنگ نيستم) و آنان آهنگ حمله كردند.(3) اين رساترين و گوياترين اتمام حجّت امام(عليه السلام) در روز عاشورا بود كه همه گفتنى ها را گفت، تا در تاريخ ثبت گردد و به گوش همگان برسد. امام(عليه السلام) با اين خطبه غرّا نقاب مكر و فريب را از چهره بنى اميّه كنار زد و مسلمانان را به خطرات جدّى حكومت اين ستمگران بى ايمان و بى رحم آشنا ساخت. امام(عليه السلام) با اين خطبه ثابت كرد كه آنها آگاهانه تنها يادگار و فرزند پيامبر خود را مى كشند، بى آن كه كوچكترين خطايى از او سرزده باشد و به اين طريق، توحّش و بى ايمانى خود را ثابت كردند. امام(عليه السلام) با اين كه پيشنهاد امان در صورت تسليم به او داده شد، ولى هرگز ننگ تسليم در برابر ظالمان را نپذيرفت، و سر در برابر خودكامگان بى ايمان فرود نياورد. شهادت را بر همه چيز ترجيح داد و آگاهانه بهاى اين آزادگى را پرداخت، تا پيشواى آزادگان جهان باشد، و سرمشقى براى همه ملت هاى دربند. 🌤🌤 🏴 @MesbaholHuda ─┅═ೋ❅🥀❅ೋ═┅─