عزیزان طلاب مشکات
استاد سرکار خانم صرافی زیدعزها در ادامه بحث خطبه متقین حکایتی نقل کردند که قول دادیم در کانال ارسال کنیم، ملاحظه بفرمایید.💐💦💐
حکایت حال غافلان:
مرحوم ملا احمدنراقى در اشعارى پر محتوا با بيان تمثيلى، حال غافلان را بيان میكند كه مضمون اشعار به اين صورت است:
اى غافل بیخبر! داستان بیخبرى و غفلت داستان آن مردى را میماند كه در بيابانى هولناك شير درنده مستى به او حمله برد.
آرى، كسى كه از خدا و حق دور بماند در بيابان زندگى با صد خطر روبرو میشود. آن مرد براى نجات از حمله شير به چاهى پناه برد كه طنابى در آن آويخته بود، طناب را گرفت و وارد چاه شد و شير هم سر چاه متوقف گشت تا با بيرون آمدن او به او حمله كند.
در وسط چاه چشمش به اژدهايى افتاد كه در عمق چاه براى طعمه دهان گشوده است.
در حالى كه غرق ترس و وحشت شده بود، صدايى توجه او را جلب كرد. ديد دو موش مشغول جويدن طناباند. آن مرد خود را از بالا و پايين چاه و در كنار كار آن دو موش در خطر حتمى ديد، ناگهان چشمش به انبوهى زنبور افتاد كه در كمرگاه چاه عسل اندوخته اند، با ديدن عسل شيرين خاك آلود كه در حقيقت زهر تلخ دنياى هلاك كننده بود به سوى عسل دست برد تا از آن عسل تناول كند و در حال خوردن عسل از شير و اژدها و دو موش كه رشته عمرش را قطع میكردند، غافل و بیخبر ماند؛ با خوردن عسل از نيش زنبورها هم در امان نبود.
هست اين دنيا چَه و عمرت رسن
روز و شب هستند موشان بىسخن
رشته عمر تو را ليل و نهار
پاره سازد لحظه لحظه تار تار
اژدها قبر است بُگشوده دهان
منتظر تا پاره گردد ريسمان
مرگ باشد شير مست پر غرور
تا كشد جان تو را از تن به زور
مال دنيا انگبين و اهل آن
جمله زنبورند نى بل برغمان
از پى اين شهد زهرآلوده چند
در جدل با ريش مالان اى لوند
شهد نبود زهر جانفرساست اين
نوش نبود نيش درد افزاست اين
مهر تابان نيستند اين دوستان
دشمنانند اى برادر دشمنان
زاهل دنيا تا توانى اى عزيز
میگريز و میگريز و میگريز