💢دلنوشته یکی از معتکفین امسال مجمع عاشقان بقیع در مسجد جامع یخدان 🔸من دختری ۲۲ ساله،که ۲۲سال ازخداعمرگرفتم و بعدازده سال،دوباره حس وحال خوب بچگیم رو تجربه کردم،من ازبچگی تا ۱۲سالگی خیلی رد نماز ومسجد وقران خوندن بودم برای رمضون همراه دوستام میرفتم مسجد و نمازو قران میخوندم باشور شوق وهمان حس بچگی اون روزها خیلی حس خوبی داشت اینو بعد ازده سال فهمیدم که چه سعادتی ازم گرفته شده بوده، توی همین اعتکاف فهمیدم.ازاین جهت میگم این سعادت ازم گرفته شد که بعداز۱۲سالگی دیگه اون دختر نبودم تبدیل شدم به یه دختری که دیگه خودمو نمیشناسم،با همه جور رفیقی گشتم ،شدم دختری که دیگه نماز نمیخوند شدم دختری که ازاین چیزا متنفرشده بود شدم دختری که همه جور اهنگی گوش میکرد و شب با اهنگ وهنذفری میخوابید شدم دختری که نمیدونستم چی میخوام ازاین زندگی که با کوچک ترین چیزی به گریه می افتادم و پرخاشگر میشدم. 🔹تااینکه رسید به جایی که یه دوست خوب پیدا کردم و منو نجات داد ازاون وضع وبه حال خودم برگشتم (یه جمله معروفی بود میگفت گاهی وقت ها خدا یه آدم هایی رو میزاره سر راهت که بهت بفهمونه هنوزم دوستت داره واین حق ترین جمله ای بود که شنیده بودم ).رسید به جایی که وارد بسیج شدم اونم باقبر شهدا رنگ کردن،نمیدونم شاید حال الانم بخاطر اینه که قبورشهدا رو رنگ میزدم و اونا دستمو گرفتن وباید بگم که من از جمله اینکه میگن شهدازنده اند هیچ درکی نداشتمو تو این مسیر بارها بهم ثابت شد که زنده اند،رسید به جایی که باصحبت های یک نفر که از حالِ خوب با خدابودن میگفت دگرگون شدم،رسید به جایی که وارد راهیان نور شدم وحالمو عوض کرد رسید به جایی که پارسال میخواستم بیام اعتکاف ونشد رسید به امسال که توفیق این رو پیدا کردم برای اولین باربیام وشرکت کنم.واین یه دعوت بود ازخدا و خودش خواسته بود که بیام چون من دقیقه نود اومدم برای ثبت نام اعتکاف، گفتند پرشده وجانداریم ،اما بازنگ وپیگیری یه ادمی که اشنا بود با خانم صادقی باعث شد که اسمم رو بنویسه 🔺روز سوم اعتکاف بود که حس وحال بچگیام برگشت ازاین جهت میگم که دیگه بعداز۱۲سالگی نتونستم همون حس رو تجربه کنم همون حال خوب همون شور واشتیاق برای نماز و دعا ونیایش باخدا اما روز سوم اعتکاف بود که اون حسو بعد ازده سال دوباره تجربه میکردم،روز سوم اقای محمدی پناه بود که یه حرفی زد و آتیشم زد گفت خدایا من تازه باهات رفیق شدم،چجوری اینجارو ترک کنم،راستم میگفت من تازه بعدازده سال دوباره باهاش رفیق شده بودم کاش هیچ وقت اون روز سوم تموم نمیشد.... 🔻تو اعتکاف یجاخیلی دلم سوخت به حال خودم یادم نمیاد چه روزی از اعتکاف و چه نمازخوندنی بود فقط یادمه که در اون نماز باید سوره قدر میخوندم ومن حفظ نبودم. اونجایی دلم سوخت که من توبچگی کلاس حفظ قران میرفتم و ازجزء سی شروع کرده بودیم برای حفظ و من یک سوم جزء سی رو حفظ کرده بودم اما الان این سوره کوچک ر روحفظ نیستم ،بعد یادم افتاد که تو بچگی سوره ۳۰ آیه ای رو حفظ بودم اما الان حتی سوره ای که فقط۳ آیه داره رو یادم رفته.... 🔸همه اینارو گفتم که بگم زیاد دعا کنید برای عاقبت بخیری همه جوان ها حرفای های خانم حسام زاده خیلی خوب بود حرفایی زد که من تجربش کرده بودم وقتی گفت چرا برای مغزمان ماسک ولباس ضدگلوله نداریم چرا همه جوراهنگی گوش میدیم وهمه این ها روی ما اثرمیزاره راست میگفت ،من بعداز۱۲سالگی همش اهنگای رپ محراب و ارمین ۲fm و...گوش میدادم و همین باعث شده بود که پرخاشگر بشم و همش اشکم دم مشکم باشه 🔹گفت چرا همه فیلمی را میبینیم که باعث بشه عزت نفسمون بیاد پایین،راست میگفت،من بعد از ۱۲سالگی رد فیلمای ترکی وخارجی و کره ای و خون اشامی بودم بازهم همین باعث شده بود که پرخاشگر بشم 🔺اونجا بود که خدامو شکر کردم که ازاون دوران گذشتم والان بجایی رسیدم که دیگه هیچکدوم ازاینا برام جذابیتی نداره وحتی الان وقتی میبینم یکی داره اهنگ رپ گوش میده حالم بدمیشه و فرارمیکنم ازاونجا که صدای اهنگشو نشنوم یابه طرف میگم اینارو گوش نده که فایده نداره و من گوش کردم فایده نداشت. توهمون دوران جاهلیتم بیشترین حافظه گوشیم مال اهنگام بود اما الان کمترین حافظم مال اهنگامه ،اهنگ هایی که از رپ تبدیل شدن به اهنگ های اروم وملایم ،دروغ چرا ؟الان نصف پوشه اهنگام،مداحی هست باز هم شکر شکر شکر 💠دراخر باید بگم ممنون بابت برنامه های خوبتون که دراین سه روز برگزارکردید از سخنران ها تا مداحی ها و کلیپ هایی که پخش کردید همشون بوی بچگیام رومیدادن 🙏🌱 💥به میبدما بپیوندید: 🆔 @MEYBODE_MA