kh A: . پیمان شکن‌ها یک یک از حیدر بُریدند این عهد را ،تنهــــا به مُشتی زر بُریدند تا اینکه قرآن را به نوک نیزه دیدند از روحِ قـــــرآنْ، جمعِ ناباور بُریدند بُردند از خاطـــر ولایت دوستی را با شوقِ گمراهی دل از رهبر بُریدند جمعی خیانت پیشه‌ی ِدلبسته‌یِ خصم با چشمک دشمــن از این کشور بُریدند در حیله‌ی تطمیعِ اسبِ سرکشِ نفس راحــــــتْ دل از اولاد پیغمبر بریدند شوری به پا کردند دور از هر شعوری همواره از مُـــــرغ بصیرت پَر بریدند تا حرف پاکت بود پای کار بودند تا شُد زمانِ جبهه و سنگر بُریدند حق را جفا کردند و با ناحق نشستند عهدِ اُخـــــوّت را از این لشکر بریدند حرفی برای حضرت زهـــرا(س) ندارند با «سِین» گفتن از حسینش سر بُریدند احمدرفیعی وردنجانی✍ .