🔹️🍃🔹️ 🍃مهمان الهی 🔹️این روزها که سیرۀ جدت را مرور می‌کنم، دلم هوایی می‌شود و دم به دم به یادت می‌افتم. شنیده‌ام که جدت دعوت کسی را برای مهمانی رد نمی‌کرد؛ حتی اگر به خوردن چند دانه خرما بود. آقا جان! می‌خواهم دعوتت کنم به مهمانی! مطمئنم که دعوتم را می‌پذیری... در خیالم مهمانم را که تو باشی تصور می‌کنم. 🔹️🍃🔹️ 🔹️از سر کوچه تا دم در خانه‌ام گل‌های رنگارنگ را پرپر می‌کنم و گلبرگ‌های زیر پایت را برای تبرک برمیدارم... وقتی پایت را به خانه‌ام می‌گذاری، دستت را می‌بوسم و به پایت می‌افتم و می‌دانم همان جا از هوش می‌روم؛ چه از هوش رفتن زیبایی! چون می‌دانم خودت می‌نشینی و به هوشم می‌آوری، از کجا معلوم شاید...! تا همین جا بماند،‌ بیشترش را بگویم، همین حالا از هوش می‌روم...‌ 🔹️شبت بخیر مهمان الهی! 🔹️🍃🔹️ (عج) https://eitaa.com/mhfstjjg