#لطفا بخونید👌👇
📚حکایت ابوالادیان
ابن بابویه با اسنادش از ابوالادیان نقل می کند که :
من خدمتکار امام عسکری علیه السلام بودم و نامه های حضرت را به شهرها و اطراف می بردم .
در آخرین بیماری حضرت به حضورش شرفیاب شدم . نامه هائی را به من داده و فرمود ند : به مدائن برو .
مسافرت تو پانزده روز طول می کشد و روز پانزدهم به سامرا می آئی و در خانه من صدای گریه و ناله می شنوی و مرا درحال غسل دادن می بینی .
ابوالادیان گوید : عرض کردم : آقای من ! در این صورت امام بعد ازشما کیست ؟
فرمود : هر کس پاسخ نامه های مرا از تو خواست ، قائم بعد از من خواهد بود .
عرض کردم : نشان بیشتری بدهید .
فرمود : هر کس در بدن من نماز بخواند قائم بعد از من خواهد بود .
عرض کردم : بیشتر بفرمائید .
فرمود : آن کس که از داخل همیان خبر دهد قائم بعد از من خواهد بود .
هیبت حضرت مانع از این شد که من از آنچه در همیان است بپرسم .
نامه ها را به مدائن برده و جواب های آنها را گرفته و روز پانزدهم همانگونه که حضرت عسکری علیه السلام فرموده بود ، وارد سامرا شدم .
صدای گریه و زاری از خانه حضرت بلند بود و جعفر بن علی برادر حضرت را دیدم که بر در خانه ایستاده و شیعیان اطراف او را گرفته و به او تسلیت و تهنیت می گویند .
با خود گفتم : اگر این شخص امام باشد معلوم می شود که امامت تغییر یافته است .
زیرا من او را به آشامیدن آب جو و قمار بازی و نواختن تار و طنبور می شناسم . جلو رفته و به او تسلیت و تهنیت گفتم .
چیزی از من نپرسید .
بعد عقید از منزل بیرون آمده و گفت : آقای من ! برادرتان کفن شده برای نماز خواندن بر او حرکت کن .
جعفر بن علی در حالیکه عده ای از شیعیان اطرافش را گرفته و سمان و حسن بن علی معروف به سلمه ، که علی پدرش به دست معتصم کشته شده بود ، در جلو او حرکت می کردند ، برای نماز خواندن وارد شد .
وارد خانه که شدیم ، دیدیم جنازه حضرت عسکری علیه السلام کفن شده و آماده است .
جعفر برای نماز خواندن جلو رفت ، همینکه خواست تکبیر بگوید ، کودکی گندم گون ، پنچیده موی ، گشاده دندان ، مانند پاره ماه بیرون آمد .
عبای جعفر را گرفته و به یکسو زد و فرمود : عمو کنار برو ، من به نماز خواندن بر جنازه پدرم سزاوارتر می باشم .
جعفر به یکسوی رفت در حالیکه رنگ صورتش پریده بود . آن کودک جلو رفته و بر بدن پدر نماز خواند و او را کنار قبر پدر بزرگوارش دفن کرد .
بعد فرمرود : ای بصری ! پاسخ های نامه هائی را که با تو هست ، بده .
آنها را به آن حضرت دادم و با خود گفتم : این دو علامت ،
سومین نشانه که همیان باشد باقی مانده است .
بعد نزد جعفر بن علی رفتم در حالیکه به شدت آه می کشید .
حاجز وشاء به او گفت : آقای من ! این کودک که بود ؟ تا حجت را بر او اتمام کند .
گفت : به خدا قسم تاکنون او را ندیده و نمی شناختم .
ما نشسته بودیم که عده ای از اهالی قم وارد شده و جویای حال حضرت عسکری علیه السلام شده و از رحلت حضرت آگاه شده و گفتند : امام بعد از آن حضرت کیست ؟
مردم آنان را به سوی جعفر بن علی راهنمایی کردند بر او سلام داده و تسلیت و تهنیت گفتند . و اظهار داشتند که نامه ها و اموالی را با خود آورده اند ، بگو اینها از کیست ؟ و مقدار مال چیست ؟
جعفر از جا برخاسته در حالی که لباسهایش را تکان می داد ، می گفت : از ما علم غیب می خواهند .
بعد خادم از خانه حضرت بیرون آمده و گفت : با شما نامه های فلانی و فلانی است و همیانی است که هزار دینار در آنست ، ده دینار آن سکه اش پاک شده است .
نامه ها و اموال را دادند و گفتند : آنکسی که تو را به خاطر اینها فرستاده است امام می باشد .
جعفر به نزد معتمد رفته و پرده از روی این راز برداشت .
معتمد عده ای از نوکرانش را فرستاده و صیقل کنیز حضرت عسکری علیه السلام را گرفته ، کودک را از او خواستند .
وی منکر وجود او شده و گفت : حامله است و بدان وسیله وجود او را مخفی کرد.
او را به قاضی ابن ابی الشوارب سپردند تا اینکه بعد از وضع حمل ، بچه اش را بکشند . ولی مرگ ناگهانی عبید الله بن یحیی بن خاقان و خروج صاحب الزنج (1) در بصره باعث شد که این مسئله تحت الشعاع قرار گیرد و از آن کنیز دست بردارند و از دست آنها نجات یافت .
📚1- صاحب الزنج : ابن اثیر در حوادث سال 255 گوید : بشوال این سال در فرات بصره مردی خروج کرد و خود را علی بن محمد بن احمد بن عیسی بن زید بن علی بن حسین بن علی بن ابیطالب خواند و زنگیان را که در سباخ بودند فراهم ساخت و از دجله گدشت ....
" برگرفته از : کمال الدین ج 2 ص475 ح 25، بحارالانوار ج50 ص 332 ح 4 و ج 52 ص 67- 68 ح 53 ".
🌺کانال عشق وآرامش🌺
https://eitaa.com/joinchat/842072215Cdd41f2df3a
https://eitaa.com/mhfstjjg