قرار بود یکشنبه عادی دیگری باشد. بیرون باران می بارد، راه بندان های بزرگ جاده ها را پر کرده است، و یکی از بستگانش که کبدش ناگهان دچار درد شدید شد. من رفتم پیشش و او را به اورژانس یکی از بزرگترین بیمارستان های اسقاطیل(فلسطین) بردم. او ۴۰ سال در همان بیمارستان به عنوان یک پرستار اختصاصی مار میکرد. و این همان مرکز درمانی است که خودم شبانه روز به عنوان انترن در آن کار می کردم.علیرغم آشنایی ما با بیمارستان و با بسیاری از کادر پزشکی، ما مانند همیشه صبورانه منتظر ماندیم، روز بسیار سختی در سیستم بهداشتی اسقاطیل بود: یکشنبه معمولا شلوغ ترین روزهای هفته و شاید یکی از شلوغ ترین روزهای این فصل زمستان است. ۱۷ ساعت در همان اورژانس منتظر ماندیم تا اینکه در راهروی بخش داخلی بستری شدیم.